آرم فارسی محصولِ جهان (Earth Harvest)
3 - درهم و برهم


					آرم فارسی محصولِ جهان (Earth Harvest), روی اين قسمت را فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة اصلی محصول جهان برويد: محصول جهان صفحة الکترونيکی مسيحی است که از مجموعه دفاعياتی تشکيل شده است برای پاسخگويي به سؤالاتی دربارة مذهب و مسيحيت که غالبا مطرح است و شامل اينگونه سؤالها است: خدايي وجود دارد؟ خدا کيست؟ مدرک اثباتی وجود دارد, که خدا باقی است؟ آيا مدرک اثباتی وجود دارد, که عيسی مسيح پسر خدا است؟ محصول جهان همچنين شامل اطلاعاتی است در بارة مذاهب و اعتقادات غيرمسيحی و مقايسة مسيحيت با ديگر اعتقادات و مذاهب. اين صفحة الکترونيکی راهی که  بوسيلة نجات مسيح می توان به آسمان رسيد را تعريف می کند, آيا دليل و يا دلايلی برای بودن خدا, تثليث, پدر, پسر و روح القدس وجود دارد؟ در انتها مدارک اثبات از کتابمقدس برای خدا بودن مسيح.

روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة قبلی در بارة مذهب, خدا, عيسی مسيح و مسيحيت برويد.
						:خدايي وجود دارد؟ 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						کتابمقدس در بارة جادوگران، سحرگران و رمزگرايي چه می گويد؟ آيا کسانی که در فرقة عصر جديد هستند يا مديتاسيون کرده و يوگا را بکار می گيرند با مسيحيان سازگاری دارند؟

3 ـ انکارکنندگان راه سادة نجات


						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						انکار کنندگان راه سادة نجات. کتابمقدس در مورد جادوگران، جادوگری، و رمزگرايي چه می گويد؟ آيا فرقة عصر جديد که معتقد به يوگا و مديتاسيون هستند با مسيحيت سازگاری دارد؟ 
روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بعدی در بارة مذهب, خدا, عيسی مسيح و مسيحيت برويد.
						:طُرُق ايمان

کتابمقدس در بارة جادوگران، سحرگران و رمزگرايي چه می گويد؟ آيا کسانی که در فرقة عصر جديد هستند يا مديتاسيون کرده و يوگا را بکار می گيرند با مسيحيان سازگاری دارند؟

کتابمقدس در بارة جادوگران، جادوگری و رمزگرايي چه می گويد؟ آيا معتقدين به فرقة جديد که طرفدار مديتاسيون و يوگا هستند با مسيحيت سازش دارد؟ خدای کائنات، در عيسی مسيح به عنوان انسان ظاهر شد و وجود الهی خود را مکاشفه کرد. نقشة ساده و واضح خدا برای نجات؛ ما را بر آن می خواند، به عيسی بعنوان خدای در جسم ايمان داشته و به او اعتماد کنيم.


			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			  ـ  انکارکنندگان راه سادة نجات

ليستی از موضوعات اين صفحه


گویِ روشن مسيحی؛ از قطعه نمايشهای طراحی شده برای تزئين کردن مطالب:
تجربه های عرفانی و تصوف تجربه های عرفانی و تصوف 
گویِ روشن مسيحی؛ از قطعه نمايشهای طراحی شده برای تزئين کردن مطالب:
عرفانيت فرقة عصر جديد در مسحيت؟ عرفانيت فرقة عصر جديد در مسحيت؟ 
گویِ روشن مسيحی؛ از قطعه نمايشهای طراحی شده برای تزئين کردن مطالب:
فريب و اغوایِ فرقة عصر جديد فريب و اغوایِ "فرقة عصر جديد"

گویِ روشن مسيحی؛ از قطعه نمايشهای طراحی شده برای تزئين کردن مطالب:
( مکانی به نام آسمان (بهشت) ـ پاداشِ نجات ) ( مکانی به نام آسمان (بهشت) ـ پاداشِ نجات )


گویِ روشن مسيحی؛ از قطعه نمايشهای طراحی شده برای تزئين کردن مطالب:
آيات و معجزات آيات و معجزات 
گویِ روشن مسيحی؛ از قطعه نمايشهای طراحی شده برای تزئين کردن مطالب:
روحِ فريـــب روحِ فريـــب 
گویِ روشن مسيحی؛ از قطعه نمايشهای طراحی شده برای تزئين کردن مطالب:
جادوگران, جادوگری, رمزگرايي جادوگران, جادوگری, رمزگرايي 
گویِ روشن مسيحی؛ از قطعه نمايشهای طراحی شده برای تزئين کردن مطالب:
مسيحيان ِزير کنترل نيروهای تاريکی مسيحيان ِزير کنترل نيروهای تاريکی

گویِ روشن مسيحی؛ از قطعه نمايشهای طراحی شده برای تزئين کردن مطالب:
يوگا، مسيحيت و کتابمقدس مسيحی يوگا، مسيحيت و کتابمقدس مسيحی

"عيسی مسيح ديروز و امروز و تا ابدالآباد همان است. از تعليمهای مختلف و غريب از جا برده مشويد,"
(عبرانيان13: 8-9)

روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
درهم و برهم 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						: درهم و برهم :
						تجربه های عرفانی و تصوف 
				  روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به موضوعات زير رجوع نماييد:
				  عرفانيت فرقة عصر جديد در مسحيت؟

تجربه های عرفانی و تصوف


اين نقطه را فشار دهيد, تا تصوير بزرگتر شود. اين تصوير قطعه ای هنری است که خون قربانی عيسی مسيح را نشان می دهد.

اگر واقع گرايانه نگاه کنيم، خدای کائنات در زمانی که به کمال رسيده بود، در عيسی مسيح که انسان شده بود، ظاهر شده و وجود الهی خود را بر ما آشکار کرد. او واضح و روشن نقشة نجات خود را با ما در ميان گذاشت، چيزی که بايد به آن ايمان داشته و اعتماد کنيم، که عيسی خدای در جسم است. " آن که به پسر ايمان دارد، حيات جاويدان دارد؛ اما آنکه از پسر اطاعت نمی کند، حيات را نخواهد ديد، بلکه خشم خدا بر او برقرار می ماند." (يوحنا3: 36 از ترجمة هزارة نو) ما می توانيم اين وضعيت را با لانة مورچگان مقايسه کنيم، لانه ای که مستقيم روی آن بولدوزری می آيد. اگر بخواهيد مورچه ها را از خطر در پيش رو هشدار دهيد، شما به عنوان يک انسان شاهد، ترجيح می دهيد، اگر امکان داشت مورچه ای می شديد تا بتوانيد مورچگان را از خطرات در پيش رو هشدار دهيد. به همين ترتيب خدا انسان شد، نه فقط برای اينکه ما را از خطرِ جدايي ابدی از خودش هشدار دهد، بلکه تا خود را به ما مکاشفه کند و شانسی برای حيات ابدی با خود را، بدهد.


اين نقطه را فشار دهيد, تا تصوير بزرگتر شود. اين تصوير قطعه ای هنری است که خون قربانی عيسی مسيح را نشان می دهد.

شايد ما موافق اين نقشة نجات که تأکيد آن روی ايمان و اعتماد به خدای انسان شده عيسی است، نباشيم، اما اين نقشة استاد طراحان است و تنها نقشه ای که به حيات ابدی می انجامد. اين نقشه ای سفارشی از طرف خدا است برای بشريت.

انسانها اين نقشة طـرح شده از طرف خدا را بلاشـرط نمی پذيرند. آنـها ترجـيح می دهند سيستم نجات خود را، برای خود داشته باشند. سيستمی که ساختة خود انسان است و نه از خدا. ث. اس. لوئيز می گويد: انسان مثل جعبه ای از آرزوهای خودخواهانه، ترسها، اميد و طمع، پر از سؤظن و تاريکی است. تمامی مشخصاتی که برای مرگ مقرر شده است." (از کتاب ببخشيد من مسيحی هستم، بخش "تظاهر کن" ). دررسالة تيموتائوس با ما در ميان گذاشته می شود، که در روزهای آخر "مردمان خودپرست، پولدوست، لاف زن، متکبر ناسزاگو، نافرمان به والدين، ناسپاس، ناپاک، بی عاطفه، بی گذشت، غيبت گو، بی بندو بار، وحشی، دشمن نيکويي، خيانتکار، عجول و خودپسند خواهند بود. لذت را بيشتر از خدا دوست خواهند داشت و هرچند صورتِ ظاهرِ دينداری را دارند، منکر قدرت آن خواهند بود." (دوم تيموتائوس3: 1ـ 5). در مسحيت "من"ِ خودم منی سقوط کرده، که به نجات نياز دارد به حساب می آيد.

اما دقيقا" از اين "من" تجارب افسانه ای و عرفانی جوانه می زند. فريدريش نيچه (Friedrich Nitzsche)، انسان گرای مغرور، که انسان را جلال می داد، توضيـح می دهد: "شما خود را به اندازة کافی دوست نداريد" . از ديدگاه خودپرستانة جهانگرايانة او اين "انسان والا" بوجود آمده است، که جداگانه از خدايي با روشهای اشرافانه، وجود دارد، بی ملاحظه و بدون محدوديت توسط اخلاقيت مطلق. اين تصوير انسانی، حزب نازی را الهام بخشيد برای قلع و قمع ميليونها مخلوقاتی که به اصطلاح محبوب نبودند.

تعاليم فرقة عصر جديد به دورِ تجربة "وضعيت ذهن خودآگاه" می چرخد. فرقة عصر جديد که تحت تأثير هندوئيسم و ذِن در بوديسم است، تعليم می دهد که ما توسط دســت يافتــن به درون ِ "من"ِ خودمان، بوسيلة مديتاسيـون و يـوگـــا می توانيم ماهيت الهی خود را مِکيده و به واقعيت تبديل کنيم. خدای فرقة عصر جديد، يک قدرت غير شخصی است، که در همه وجود دارد. به اين معنا که خدا و مخلوق با هم يکسان هستند. برای رسيدن به لمس اين قدرت الهی، به گفتة فرقة عصر جديد فقط بايد مِکيد، تقريبا" مثل اينکه دوشاخة برق را در پريز کرده و از آن انرژی دريافت شود. اين متصل ماندن شامل يک دَوَران است که مرکز آن "خود ـ روی خود ـ خودش" است. برای ما توضيح داده می شود، که جواب همه چيز در ما يافت می شود. در اينکه آگاهی خود را گسترش بدهيم، آنگاه به خدايي بودن خود می رسيم. خدا يک تجربة باطنی است.

مسحيت تعليم می دهد که خالق کهکشان، يک شخصيت بی نهايت باهوش، پر از محبت، و قابل دسترس است. اين خالق در کنار, اما جدا از مخلوق وجود دارد.

بنای يک رابطه با خدا، معاملة حقوقیِ واقعی است. به اين ترتيب که هنگاميکه ما عيسی مسيح را بعنوان پسر خدا بپذيريم، به او اعتماد کرده و ايمان داشته باشيم، قدمی به يک رابطة متعهد با خدای کائنات می گذاريم، که در ما مسکن می گزيند، يعنی شخص روح القدس و به ما حيات ابدی ميبخشد (يوحنا15: 26؛يوحنا16: 7). در مسيحيت رابطة ما با خدا امری حقيقی است، که روی احساس و هوس پايه ندارد.

استيو کومار (Steve Kumar) در کتاب بسيار مفيد خود بنام "مسيحيت برای مشکوکان" توضيح می دهد: " ديدی را که فقط می توان با آن حقايق را تجربه کرد، در بنياد فکريی قرار دارد که، تجربة حقيقت را ثابت می کند. اما آيا يک تجربة باطنی واقعا" ثابت می کند که به چيزی ايمان داريم؟ برای سنجش تجارب به ما توصيه کرده می شود به فلسفه نگاه کنيم؛ بطور مثال چنانچه گزارشات فيلسوف «برترانـد راسِـل» (Bertrand Russell) را در نظــر بگيريم، کــه می گويد: مـا نمی توانيم تفاوت بين مردی که کم می خورد و آسمان را می بيند و مردی که بسيار زياد می نوشد (الکل) و مار می بيند، را تشخيص دهيم. انسانهايي که سعی می کنند تعاليم ايمانی متافيزيکی(وابسته به فلسفه نظری) خود را در بنياد تجارب ثابت کنند، فرض را بر اين می گيرند که متافيزيک و تجارب با هم يکسان هستند. واقعيتی را که در اين ميان نديده می گيرند اين است که، تجارب چيزی است که می شود داشت، اما متافيزيک برداشت اين تجارب است. همچنين نبايد فراموش شود، که تجارب می تواند متفاوت برداشت يا تعبير شود."

"اگر ما تجارب را بعنوان نقطة خروجی يا نهايي به ميان بکشيم، مطلقا" امکان ندارد که بتوان برخی از تجارب را امتحان کنيم، به اين دليل که تجربة باطنی زمين نرمی است که نمی توان ستونهای اميدی ابدی را روی آن ساخت. باطن گرايي نمی تواند بنياد حقيقت باشد." " به اشارة مناسبِ کارل يونگز (Carl jungs) توجه کنيم که در مقدمة کتاب خود به نام ( "وارد شــدن به ذِن بوديـسم" صفحة 15) می نويسد : ما نمی توانيم هرگز بطور مطلق تعيين کنيم، که شخصی واقعا" منّور است، يا فقط به خودش تلقين می کند؛ هيچ مبنايي برای آن وجود ندارد. چگونه می توان مطمئن بود، که کسی با خدا تجربه کرده است يا با شيطان، با روح القدس يا با روحهای تاريکی؟"

استيو کومار ما را از خطر تجارب عرفانی هشدار می دهد, که نبايد نديده گرفته شود. او تجربة يک استاد سابق يوگا و رهبر درجات بالای بوديسم را نقــل قـول می کند، که در آن می توان درک نيروهای تاريکی را در يک تجربة عرفانی ياد گرفت:

"من آنچنان به سرعت در دنيای رمزگرايي به جلو رفتم، که بزودی به رهبر روحانی (بوديسم) جوانان در درجات بالا و در پی آن جزو رشد يافتگان قوی و در رأس بودم. دو بار در هفته يوگا در تلويزيون تعليم می دادم. يوگای ـ هاتها بنظر يک تمرين ساده و خوب می آيد؛ همه فکر می کند، که فقط تمرينهای بدنی هستند. اما من می خواهم به شما هشدار دهم، که تقريبا" شروع افتادن به تلة شيطانی است. پس از اينکه من معلم در يوگای ـ هاتها شدم، رهبر روحانی من, به من نشان داد که تنها نتيجة اين تمرينها، تحريک اشتياق برای رمزگرايي است. اين تمرينها مثل حشيش عمل می کنند؛ اين تمرينها معمولا" مانند مواد مخدر قوی و بد، که تو را محکم می بندد، و به آنجا می کشانند، طوری که فقط مسيح می تواند تو را برهاند. بسياری از افراد فکر می کنند، قوتهای رمزی و جادويي منحصرا" روحهای قوت دهنده هستند. اما اين درست نيست. نقطه ای وجود دارد، در طرف ديگر جاييکه قوتهای روحی تمام شده و قوتهای شيطانی کنترل را بدست می گيرند" (نقل قول از کالين ويگتمن و روبرت و. مک کارتی در کتاب «يک سراب از شرق»).

نويسندة اين صفحة الکترونيکی شش سال تمام با قلبی صادق مديتاسيون و يوگا می کرده. بدليل قدرتی که مبتديان دريافت می کنند، به اين معتقد بود که، او جواب جستجوی روحانی خود را يافته است. او دريافت کرده بود که واقعا" ما خدا هستيم، که برای تبديل اين واقعيت فقط بايد انرژی درونی خودمان را بِمِکيم. اما ثابت شده است که مديتاسيون و يوگا معتاد می کند. سعی برای دست کشيدن از آن در سال دوم غير ممکن بنظر می رسد و به جلوه های سخت ترک اعتياد که شامل، لرزيدن، عرق سرد و تشنجات درونی است, می انجامد. او نمی توانست بدون "مخدر مديتاسيون" خود عملکرد داشته باشد و با وجود اين کمبودها خود را به طريق تصوف (عرفان) شرق سپرد. نتيجة نهايي بعد از شش سال مديتاسيون و يوگا، و در پی آن کلاسهای فشرده، هوشياری کامل بود. او در يک مکان تاريک، سرد و خالی فرود آمد. هيچکدام از آن وعده های لذت و هارمونی با اطراف خود به انجام نرسيده بود. تنها توسط پذيرش عيسی مسيح بعنوان نجات دهندة خود توانست محبت واقعی و صلح و حيات را پيدا کند. طريقی را که او در آن بود، به حيات منتهی نمی شد، بلکه او را به خفـگی رسـانده بود. همانگونـه کـه پولــس می گويد: "و اين عجيب نيست زيرا شيـطان نيز خـود را به شکل فرشتـه نور در می آورد" (دوم قرنتيان11: 14).

کومار از طرف الهيات دان آقای ب. ب. وارفيلد از کتاب او به نام (تحقيقات کتابمقدسی و الهياتی ؛ صفحة 455) نقل قول می کند: " هر کسی که شروع کند خدا را در خود جستجو کند، در انتها احتمالا" خودش را با خدا اشتباهی می گيرد."


			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			  درهم و برهم:
			  تجربه های عرفانی و تصوف
روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
درهم و برهم 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						: درهم و برهم :
						عرفانيت فرقة عصر جديد در مسحيت؟ 
				  روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به موضوعات زير رجوع نماييد:
				  فريب و اغوایِ فرقة عصر جديد

عرفانيت فرقة عصر جديد در مسحيت؟

نقد و بررسی شده است که تحت تأثير عرفانيت عصر جديد, تکيه کلامهايی از تجارب روحانی شخصی، در کليساهای مسيحی، مخفيانه وارد شده است. در برخی از کليساها حتی آنقدر پيشرفت کرده، که "مکاشفات" و "نبوتهای" منفرد، وزنة بزرگتری را از خودِ کلام خدا، و يا کتابمقدس دارند. تا حدی که مرکز ثقلِ پرستش، تعاليم کتابمقدس و حمد و ستايش؛ از خدا روی انسانهای گناهکار تغيير مکان داده است، مسيحيت ضعيف شده، آلوده گشته و با سازشکاری حفر گرديده است. به جای اينکه خدا پرستش شود، روزها را با آن سپری می کنند، تا ياد بگيرند، که چگونه موفق تر و خوشبخت تر بشوند يا بتوانند شغل و يا زوج مناسب برای زندگی خود انتخاب کنند. البته کتابمقدس در اينباره نقل و قولهايي دارد، اما تأکيد اين اشخاص بيشتر روی انسانها است به جای تأکيد روی خدا. خدا در اين ميان تنها مانند "انعامی" است، که مي توان با سُسِ سالاد و يا پنير روی يک ظرف پر از ماکارونی مقايسه کــرد. از خدا بعنوان ابزاری برای تحقــق نـفس استــفاده می شود. کلاسهای کتابمقدس در طول هفــته به دور تجزيه کــردن و عميق شدن در کلام خــدا نمی چرخد، بلکه به دور تبادل نظر در بارة "کلمات بنا کننده و نبوتهای" پر از شک و ترديد. تمرينِ "مسيحیِ", ارتباط ارواح جای خدای پادشاه را می گيرد.

هنگاميکه به پرستش خدا روی آورده می شود، که البته تنها واقعيت لايقِ پرستش است، و روی تجارب باطنیِ "روحانــی" انباشته اســت، با اغفــالِ بزرگی بــرخورد می شود. در اين حرکتهای روحانی هزاران نفر وجود دارند، که به خواهران و برادران خود هفته به هفته "نبوتهايي" می دهند، که ظاهرا" با "هدايت" روح القدس است. اما چند درصد از اين نبوتها درست است، چند درصد از آنهايي که درست بوده است از طرف خدا آمده است؟ چند درصد از افرادی که برای آنها دعا شده است، شفا يافتند، و چند نفر از آنانيکه شفا يافتند با قوت خدا شفا يافته اند؟

نمی توان خدا را در جعبه ای قرار داد. خدا نا محدود است. اگر خدا، که ماورای بُعد زمان وجود دارد، می خواهد که انسان شود، تا خود را بر ما مکاشفه کند، چنين نيز خواهد شد. او بيش از اينها قادر است که به ما نبوتهای دقيق بدهد، يا اينــکه بيماران را شفا دهد همانگونه که ما در همه جای کتابمقدس می بينيم. عيســی می فرمايد، که روح القدس آينده را بر ما آشکار می کند (يوحنا16: 13). عيسی کمی قبل توضيح داده بود: "اين سخن مرا باور کنيد که من در پدرم و پدر در من است؛ وگرنه به سبب آن کارها اين را باور کنيد. آمين، آمين به شما می گويم، آن که به من ايمان داشته باشد، او نيز کارهايي را که من می کنم، خواهد کرد، و حتی کارهايي بزرگتر از آن خواهد کرد، زيرا که من نزد پدر می روم."(يوحنا14: 11ـ12)

اين کارها بدون شک شامل شفا هم هستند، از آنجاييکه يک سوم خدمات عيسی شامل شفای مريضان بود.

قطعه ای هنری از طرح گل؛ تزئين برای تصوير موضوعات مسيحی :
عرفانيت فرقة عصر جديد در مسحيت؟

قطعه ای هنری از طرح گل؛ تزئين برای تصوير موضوعات مسيحی :
عرفانيت فرقة عصر جديد در مسحيت؟

پولس رسول عطايای چند جانبة روح را تشريح می کند: "به يکی به وسيلة روح، کلام حکمت داده می شود، و به ديگری به واسطة همان روح، کلام معرفت، و به شخصی ديگر به وسيلة همان روح، ايمان و به ديگری باز توسط همان روح، عطايای شفا دادن. به شخص ديگر قدرت انجام معجزات داده می شود، به ديگری نبوت، و به ديگری تشخيص ارواح. و باز به شخصی ديگر سخن گفتن به انواع زبانهای غير بخشيده می شود و به ديگری ترجمة زبانهای غير. اما همة اينها را همان يک روح به عمل می آورد و آنها را به ارادة خود تقسيم کرده، به هر کس می بخشد."
(اول قرنتيان12: 8 ـ 11 از ترجمة هزارة نو)

بديهی است که خدا توسط روح القدس با روش مـافوق طبيعی در کليــسا عمل می کند. از طرفی ديگر اغفال و فريب نيز حاضر است. در غير اينصورت چرا به برخی عطية تشخيص ارواح ناپاک, به کليسا ها داده شده است؟

چگونه متوجه عملکرد روحهای فريب در کليسا بشويم؟ عيسی می فرمايد: "هيچ درخت نيکو، ميوة بد به بار نمی آورد و هيچ درخت بد، ميوة نيکو نمی دهد. هر درختی را از ميوه اش می توان شناخت. نه از بوتة خار می توان انجير چيد، و نه از بوتة تمشک، انگور! شخص نيک از خزانة نيکوی دل خود نيکويي بر مي آورد، و شخص بد از خزانة بدِ دل خود، بدی. زيرا زبان از آنچه دل از آن لبريز است، سخن می گويد."
(لوقا6: 43ـ45 از ترجمة هزارة نو)

اگر به ميوة زندگی شخصی نگاه کرده شود، کسی که ادعا می کند عطية نبوت را دارد، می توان ديدی با ارزش، در اعتبار و شايستگی شخص بدست آوَرد. اگر اين شخص به همسر خود وفادار نيست، شخص ستيزه جو و حق به جانبی است، يا دستکاری کننده است و محبـت ابدی و مددکاری به ديگران را ظاهرا" نشــــان می دهد، پول را دوست دارد، فردی بی رحم و يا کينه ای است، زندگی خانوادگی پاشيده ای دارد، در کليسا جور ديگری است تا در خانه و يا سرِکار، پس می بايست اعتبار اين شخص بعنوان نبی زير سؤال قرار بگيرد. فرقی نمی کند که چقدر نبوتهای اين شخص اصيل و ارزنده شنيده می شود، خدمت او بنا نهادن در ماسه است و پيام او به احتمال قوی تقلبی است.

انبيای دروغين همچنين از نبوتهای نادرست يا به عبارتی نابجا شناخته می شوند. در عهد عتيق انبيای دروغين محکوم به سنگسار شدن، می شدند. اگر امروزه انبيای دروغين سنگسار می شدند، انباشته هايي عظيم از سنگها پديد می آمد، سنگهايي که با آن می شد جاده ای را حاشيه زد، و از جمله آنها سياستمداران، "شفا دهندگان يا معجزه کنندگان" و بنيانگذاران بر اساس تعبيراتِ شخصی از نبوتهای کتابمقدس هستند.

عيسی ما را برای محبت به همديگر واضافه بر آن، اينکه همنوع خود را متوجة راه اشتباهش کرده، و بخشش متقابل، می خواند. و اگر کسی روی رفتار غير قابل پذيرش خود پافشاری می کند، بايد از او بخواهيم، که کليسا را ترک کند.

ث. اس. لوئيز توجه را به اين جلب می کند، که الهيات يا به عبارتی درک از کلام خدا، کتابمقدس، چيزی عمـلی است، که بر خـلاف آن، احسـاس راه به جـايي ندارد. او داستان يک افسر پير و جا افتاده را تعريف می کند، که برخاسته، تا برای ارتش نيروی هوايي دولت انگلستان در بارة الهيات سخنرانی کند. در اين حال او گفت: "من نمی توانم با همة اين مطالب چيزی را شروع کنم. اما مرا به درستی متوجه شويد: من مردی غير مذهبی نيستم. من می دانم خدايي وجود دارد. من او را حس کردم، خارج از شهر در بيابان: راز بزرگ. اما دقيقا" بخاطر همين ايمان ندارم به بسياری از فرمولها و عقايد دينی، که شما برای او داريد. برای هر کسی که واقعا" خدا با او ملاقات کرده است، هر چيز ديگر بی معنا، غيرواقعی و خرد و کوچک است! (از کتاب "ببخشيد من مسيحی هستم).

لوئيز همچنين ادامه می دهد، که آن مرد از نظر خود در بيابان تجربة واقعی با خدا داشته است. اما زمانيکه اين مرد از ايمان پايه ای به مسحيت روی برگرداند، از چيزی اصل به چيزی که کمتر اصل است، روی آورد. اساس ايمانی الهيات مسيحی، آنگونه که لوئيز نيز عنوان می کند، مانند نقشة جغرافيايي می ماند. تجارب شايد جالبتر باشند، " اما اين نقشه روی تجربة صدها انسان، که واقعا" لمسی از خدا داشتند، قرار دارد. ـ تجارب در مقايسه با کسانی که با همة اَشکال و هيجانات احساسی، که شما و من شايد روی خود احساس کرده ايم، بسيار عقب افتاده و مشوش هستند."

" و اگر می خواهيم پيشرفت کنيم، بايد اين نقشه را بدست بگيريم. وجدانا"، تجربة اين مرد در بيابان حقيقی و بی نظير بوده است، اما نتيجة آن اين نيست. به جايي هدايت نمی کند، نمی توان با آن چيزی را شروع کرد. دقيقا" به همين دليل است که چرا مذهبی مبهم، که خدا را در طبيعت حس و جستجو کرده و يا شبيه آن، اينچنين جذب کننده بنظر می آيد. آنها شــادی و تحرک احــساس را وعـــده می دهند، بدون آنکه کاری را انتظار داشته باشند، مانند خيره شدن به موجهای کنار ساحل. اما ما به ندرت می توانيم به سواحل نيوزلند برسيم، اگر فقط دريا را از ساحل بررسی کنيم، و ما حيات ابدی را نيز با آن بدست نمی آوريم، چنانچه بخواهيم خود را به اين محدود کنيم که، حضور خدا را در گلها و يا مردگان احساس کنيم . اگر تنها به اين نقشه خيره شويم، نه می توانيم چيزی بدست بياوريم و نه می توانيم روی دريا راه رويم." (خطهای کج نوشته شده از طرف نويسنده است.)

الهيات چيزی عملی است. بله، او به ما می گويد، مسيح استادِ اخلاقيات بزرگی بود, اما او همچنين پسر خدا و خود خدا در جسم يک انسان بود. با دقيق شدن در عيسی، متوجة ماهيت پر از عشق خدا می شويم. در اينکه، به عيسی ايمان داشته و اعتماد کنيم، حيات ابدی را داريم. ما حيات ابدی را بوسيلة به تصوير کشيدن ابهامات، افکار مثبت، مديتاسيون، يوگا، خنده ها و هياهوی خارج از کنترل در جلسات عبادتی و يا شفا توسط رهبران روحانی (گورو) ـ فرقی نمی کند که هندوئيسم, يا رفتار مسيحيان کاريسماتيک باشد ـ بدست نمی آوريم. الهيات راهی باريک و تنگ است که، به نجات، شفا و آزادی از بردگی گناه و روحانيت غلط هدايت می کند. هدفِ الهيات مسيحی در اين است, که وقتی آنرا به يک کلام خلاصه کنيم، به عيسی مسيح بعنوان پسر خدا ايمان و اعتماد داشتن؛ است.

در ادامه من اين رشته افکار را با چند نقل قول از کتاب خود بنام "موفقيت با قواعد سليمان" جلو می روم.

"با ايمان متقاعد بودن قدرت بزرگی را دارد، و همين يک ايمان، در بارة موفقيتِ ابدی تو تعيين کننده است. همين يک ايمان آنقدر پر قدرت است، که نا آگاهی و ترس از مرگ را برطرف می کند. ايمان به پسر انسان، می تواند دقيقتر از "اعتماد به عيسی" تعريف شود. بوسيلة ايمان، خود را روی او تکيه می دهيد. روی اين حساب می کنيد، که او شما را هدايت کرده و به رشد می رساند.

"از طرف ديگر سؤال اينجاست که: چگونه می توان به قدرتی بالاتر که، نمی توان ديد ايمان داشت؟ آيا با جرأت خود را سویِ مکاشفه ای از اين قدرت بالاتر در زندگی يا وضعيت خود، می کشيد؟ شما تغييرات مثبتی را تجربه خواهيدکرد. توسط يک سعی ساده, چيزی را از دست نخواهيد داد. اما شما می توانيد همه چيز را از دست دهيد, اگر برای آن سعی نکرده و دست خود را دراز نکنيد. شما اين فرصت را از دست می دهيد، که با خدای کائنات رابطه ای عاشقانه بنا کنيد. شما شانس موفقيت خود را در راهی قاطع محدود می کنيد، زيرا در اين موفقيت، مسئله بر سر درآمد و يا ماشين آخرين سيستم شما نيست، بلکه مسئله بر سرِ به انجام رسيدن نتيجة زندگی شما در اين سياره است."

"الويت شما تراز می شود. ديگر شما مانند مرغی سرکنده و سرگردان نيستيد. شما ديد روحانی در تکاليف زندگی داشته و اطمينان خواهيد يافت، که چيزهای ديگر را نيز می توانيد به انجام برسانيد. شما می توانيد تشخيص دهيد چه چيزی ارزش جنگيدن دارد و چه چيزی به درد نخور است."

"شما ديگر به رهبر روحانی (گورو) نياز نداريد، که به شما در چارچوب فريبهای روحانی دستور دهد. لهذا بازی او اينچنين است:/ من می دانم که تو بايد چه بدانی. اما قبل از اينکه به تو بگويم، بايد اعمال مرا بياموزی، رسومات امتياز داده شدة مقرر مرا بعمل آوری، ديد دنيايي مرا بپذيری و برای آن نيز پول زيادی بپردازی./

فراموش نکنيد، که برخی از رهبران روحانی (گورو ها) در کت و شلوارهای گرانقيمت برنامه اجرا می کنند. همانطور که قبلا" اشاره شد، هزينه های جانبی تقريبا" کم هستند، اگر بخواهد عقايد و بنياد ايمان فروخته شود.

شايد شما داستان آن مردی را که در غرب زندگی می کرد را شنيده باشيد، که در جستجوی حقيقت بود و به هيمالايا رسيد، تا رهبر روحاني بوديسمی (گورو) را پيدا کند، که از او شنيده بود. او از بيابان عبور کرده از باطلاقها گذشته، جنگل و راههای باريک را پشت سر گذراند. در انتها او آن استاد حکيم را يافته که در جايگاه خود در غاری نشسته بود و آن مرد نزد استاد تعظيم می کند. بعد از مدتی آن استاد حکيم رو به مرد کرده و سؤال می کند: پسرم چگونه می توانم به تو کمک کنم؟

"مردِ در جستجوی حقيقت جواب می دهد: من آمده ام تا معنای زندگی را بيابم، ای استاد. آن اسـتاد چشمـان خود را بعقب می چرخـاند، آهنــگ "زو" ماننــدی سراييده و کم کم دهان خود را باز کرد. او بسيار آرام و آهسته، صحبت کرد، طوری که آن مردِ در جستجوی حقيقت می بايستی گردن خود را دراز می کرد تا درست بشنود.

"زندگی يک موز است، پسرم."

"مرد در جستجوی حقيقت نمی توانست باور کن، که چه شنيده است. عصبانيتی بر او غالب شده و گفت: پس از اين همه زحمت، که بر خود گرفتم، تا تو را پيدا کنم؛ گرما، بيماری، حشرات گوناگون؛ واقعا" چه اعصابی داری، که برای مــن تعــريف می کنی که زندگی يک موز است؟

"آن گورو تا نيم تنه بلند شده و با چشمان از حدقه در آمده جواب داد: آيا معتقد هستی که اينگونه نيست؟

"اينچنين بازيهايي را گـوروها، "رهبران روحانـی"، و فيلسـوفهـای دنيايـي انجـام می دهند. تو می توانی سؤال بکنی، اين بسيار خوب است. اما ديگران و خودت را فريب نده، در اينکه اعلام کنی جواب همه چيز را داری، اگر آن را در واقع نداری. بسياری از روباهها, بيرون در کمين هستند, که بيش از اين خواستار هستند، تا مرغدانی افکار و درک تو را و همچنين پولهای جيب تو را بچاپند. آنها "سيستم" خود را از "هيچ چيز" خلق می کنند.

" اما پسر انسان برای سيستم خود تقاضای پول نمی کند. همچنين تو نبايد يوگا تمرين کنی، روزه بگيری، آوا بسرايي، مديتاسيون کنی يا شکلهای مختلف خوردن غذاهای طبيعی گياهی و انجام برنامه های خودکار داشته باشی. در واقعيت, سيستم او اينچنين است: به من اعتماد کن، و من وجود درونی تو را تبديل خواهم کرد. من از تو شخص تازه ای خواهم ساخت و به تو اميدی غنی خواهم داد." خدای کهکشانها اين سيستم را محکم قرار داده و عملکرد نيز دارد. امتحانش کنيد. مجانی است. چه چيزی را از دست می دهيد به غير از موفقيت بی پايان؟" (به اين توجه شود, که "موفقيت" بعنوان "برآورده شدن ارادة خدا برای زندگی" معنی می شود.).

"او فروتن و حليم بود. او در يک ماشين آخرين مد و يا با جت خصوصی خود در حرکت نبود. او سوار بر کره الاغی بود و مرگی شکنجه آور بر صليب را ترجيح داد، تا اينکه بخواهد از حق خود بعنوان پسر خدا بودن استفاده کند. آيا رهبر روحانی شما آماده است جان خود را برای شما بدهد تا شما حيات بدست آوريد؟"

آن قدرت بالاتر، که بسوی او بايد خود را دراز کنيم، قدرتی بی انتها است، خدايي شخصی و پر عشق، نه يک "قدرت" غير شخصی .


			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			  درهم و برهم:
			  عرفانيت فرقة عصر جديد در مسحيت؟
روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
درهم و برهم 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						: درهم و برهم :
						فريب و اغوایِ فرقة عصر جديد 
				  روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به موضوعات زير رجوع نماييد:
				  ( مکانی به نام آسمان (بهشت) ـ پاداشِ نجات )

فريب و اغوایِ
"فرقة عصر جديد"

اگر عيسی پسر خدا است، پس هر فلسفه و يا ايمانی، که ادعايي متضاد را داراست، تقلب است. بيشترين حملات به ايمان مسيحی روی تثليت تمرکز دارد بطور مثال : 1) عيسی انسان خوبی بود، استادی بزرگ, حکيم, نزول شدة الهی، استادی منور، اما خدای انسان شده نيست؛ 2) بله، عيسی پسر خدا بود، اما ما همه پسران خدا هستيم، فقط بايد اين را واقعيت ببخشيم، ظاهر کنيم، اين معرفت را باطنی کنيم يا به عبارتی خودمان را با قدرت الهی درون ِخود متصل کنيم؛ 3) خدا نمی تواند پسری داشته باشد؛ 4) در اينکه بتوانيم مانند عيسی زندگيي انجام دهيم و قواعد کليسای خود را پيروی کنيم، وارث دنيايي که خودمان آنرا ساخته ايم خواهيم بود و بر آن حکومت خواهيم داشت, پس از جدا شدن از اين زندگی زمينی؛ 5) خدايان ديگری در کنار عيسی وجود دارند، و در همه موضوع بر سر, ظاهر شدن مثبت قوت خدا است؛ 6) عيسی دارای معرفتِ اسرار بود، و ما نيز می توانيم آنرا بدست آوريم و مانند او شويم . . . و غيره و ذالک.

تعويض و ترکيبِ تحريفِ حقيقت, بی پايان است و گرايش به اين دارد که، در طول تاريخ دائما" به شکل تازه ای ظاهر می شود. اينها از طرف فرقه هايي می آيد، که ظاهرا" شبيه هستند، يعنی اينکه ظاهرا" مسيحی هستند، که در هر حال تثليث الهی را انکار می کنند، و همه چيز را روی انسانهايي که در مــرکز هستند قـرار می دهند (بطور مثال فرقة به اصطلاح "درک علوم" (Mind Science)) تا به کسانی که, ماهيت اهريمنی را زير پوشش الهی می پرستند (بطور مثال روحگرايي، پرستش قوة طبيعت در محيطی زيستی، دون به دون شدن ارواح و يا جادوگری). حتما" نبايد برای بسياری از تراشهايي که روی سطح فريبکاری وجود دارد، متخصص شد, به جز اينکه طبيعی است وقتی که عضو يکی از گروههای مخصوص, که با آنها سعی می شود به حقيقت برسند, باشيد. در برخورد با اين چيزها, نبايستی برای بيرون آمدن از آن در وسوسه افتاد، يا به ظلمت فحش داد، بلکه نور حقيقت را روشن کرد.

همانگونه که تا حال نشان داده شد, عيسی بهترين سخنگو برای خود بود. او افراد اطراف خود را درآن زمان عصبانی می کرد، برای اينکه ادعا می کرد، که با خدای پدر يکی است، و ترجيح داد مرگ وحشتناک روی صليب را بر دارد به جای اينکه ادعای خود را انکار کند. هنوز هم عيسی، افرادی را که به او ايمان ندارند و اعتماد نمی کنند, عصبانی می کند. به جای اينکه با ادعاهای عيسی مستقيم روبرو شوند، بسياری سعی می کنند، او را ضعيف جلوه داده و يا تحريف کنند. اگر عيسی با خدا يک نيست، بلکه فقط "يکی از بسياری" است, پس قـربانی شدن او روی صلـيب, نمی تواند قربانی "کامـلی" بوده باشد، اگـر او با گناه لـکه دار می بود, و مـرگ او نمی توانست برای گناهان بشريت فديه باشد. بعدها عيسی نمی توانسته برخاسته باشد، اگر او "يکی از بسياری" بوده است، پس در اين صورت گناه, او را در قبر نگه می داشت.

اگر کسی انکار کند گه عيسی خدا بوده است، يا کسی ادعا کند، که او خدا بوده است اما ما نيز هستيم، آن شخص تمامی نتيجة جسم شدن پسر خدا را رقيق و نابود کرده است. خدا عادل است و وفادار به قواعد خود. شورش آدم و حوا برای تمامی خلقت گناه و مرگ را آورد. توسط جسم شدن خدا به عنوان انسان, او فيض خود را ثابت کرد, در اينکه مجازات برای گناه و مرگ را روی خود برداشت. يک انسان خالص هرگز مناسب بعنوان قربانی گناه نيست. قيامت, بهترين مدرک برای ايمان به عيسی مسيح است. تمامی انبيای بزرگ در دنيا هنوز در قبرهای خود قرار دارند، جسم آنها مدتهای طولانی است که فاسد شده است. تنها پسر خدا است که, با جسم قيام کرده است، چيزی که واقعيت تاريخی است.

می خواهيم با راههای کوتاه, به جای اينکه راهپيمايي طولانی و طاقت فرسايي در مذاهب و فرقه های اين دنيا بکنيم, قواعد بنيادیِ فرقة عصر جديد را امتحان کنيم، که متأسفانه مرکز عقايد جزمی را مجسم می کند، که مسيحيان را متحـــرک نمی کند. ما کلمة "متأسفانه" را بکار می گيريم، زيرا در فرقة عصر جديد بر عکس اعتقاد به خدای واحد؛ انسان را خدا می کنند, و اين ديدگاه از دنيا دچار خطای تفکرانة سختی است و هر گونه بی ملاحظه گی انسانها را روزانه می طلبد. معتقدان حزب نازی اعتقاد داشتند، که ملکوتی هزار ســاله می سازند. آنــها معتقد به انســان خارق العاده، انسان مافوق طبيعی بوده، و وجود خدا را انکار می کردند. همچنين فرقة عصر جديد به اين اعتقاد دارد. اين جهان بينی هيچ جايي برای محبت و رحمت نمی گذارد. جهان بينی که بشريت را منحصرا" به خودکامگی بيرحمانه می برد، که هر که بيشتر شقی است، بيشتر خود را به سيستم کنترلیِ تکنولوژی که سلب آزادی می کند, متکی می کند.

تعاليم فرقة عصر جديد در مقايسه با تفکرات مسيحی بصورت زير است :

قطعه ای هنری از طرح گل؛ تزئين برای تصوير موضوعات مسيحی :
تعاليم فرقة عصر جديد در مقايسه با تفکرات مسيحی بصورت زير است :

فرقة عصر جديد

مسيحيت

ماهيت خدا :

خدا قدرتی غير شخصی و يا يک انرژی است.

خدا سه شخصيت در يک شخص است.

ماهيت جهان:

همه چيز در کهکشان از يک انرژی تشکيل شده است و همه به هم متصل است, همچنين خدا.

خدا کهکشان را خلق کرده و او جداگانه از مخلوق خود وجود دارد.

متافيزک :

هرگونه واقعيتی، جزعی از کل است. همه چيزها متعلق به ذات يک خدا است.

خدا خارج از بُعد زمان و مکان وجود دارد.

حقيقت :

حقيقت درون ما موجود است. شناخت, عمل کردی نسبی با ضمير خودآگاه يا به عبارتی با درک شما دارد و چنين چيزی بستگی به جريان ساختِ "واقعيت" شما دارد.

حقيقت در کتابمقدس مکاشفه شده است. 66 کتاب, در طول 1500 سال توسط 40 نويسنده از سه قاره با سه زبان مختلف نوشته شده است. و تنها يک پيام حقيقی با افکار, موضوع, تصورات و بـنيـاد مشابـه را دارا می باشد.

واقعيت

دنيا پوششی از توهمات است. شما می توانيد واقعيتهای خود را بسازيد.

دنيا واقعی است و شکلی فيزيکی و مطلقی دارد. برای انکارِ واقعيت مجازاتی جدی وجود دارد.

اعتقاد اخلاقی:

همه چيز نسبی است. هر کاری که بنظر شخص درست می آيد انجام می دهد.

مطلق. قوانين خدا در قلب همة ما قرار داده شده است. ما با وجدان خلق شده ايم, قطب نمای باطنی. ما می توانيم حق را از ناحقی تشخيص دهيم, و کلام خدا, کتابمقدس ما را هدايت می کند.

مخلوق :

خلقت خود به خود رشد يافته. يک دستگاه غيرشخصی, که بر روی خود بنا می شود.

با دستهای خدا بوجود آمده است, زير قانون معتبر کهکشان. با زيبايي و تنوع پر شده, که با آمدن گناه مغلوب انحلال شد.

ماهيت انسان:

موجودی که از نظر روحی خوابيده است و عامل بالقوة حقيقی او هنوزاستفاده نشده است.

به شباهت و شکل خدا خلق شده است، اما سقوط کرده است.

مشکل انسان:

ضمير خودآگاه او هنوز کامل نشده است و عامل بلالقوة او مورد استفاده قرار نگرفته است.

ارث گناه همة بشريت را لکه دار کرده است, فرقی نمی کند که چقدر درستکار است.

حل مشکل انسان :

وسعت دادن به ضمير خودآگاه توسط يوگا و مديتاسيون, زمزمة آوا (چانتن), رقصيدن, رشد قوتهای روانی. نجات بنياد روی اعمال رمزگرايي و بخشهای ماورای طبيعی دارد.

اعتماد به عيسی مسيح بعنوان يگانه پسر خدا, تنها به جسم درآمدن خدا. نجات هديه ای مجانی است از طرف خالق کهکشانها.

مرگ :

خاموش شدن موقت حيات, که به حلول کردن می انجامد, در اينکه به بنياد بسته شده به دنيای فيزيکی برگشته و زيست خواهد کرد (کارما). به محض اينکه حلول تازه (کارمای تازه) انجام شود, مرگ در برهمن به فراموشی سپرده می شود, يعنی خاموش شدن "منِ خودم" در نيروانا. (دون به دون شدن)

انسان يکبار می ميرد و سپس وارد دادگاه الهی می شود (عبرانيان9: 27). انسان به حيات ابدی در آسمان وارد می شود (اول قرنتيان13: 12) و يا اينکه به جهنم می رود (لوقا16: 23).

در مقايسه ای که با جهان بينیِ فرقة عصر جديد شد, ديده می شود که جهان بينی مسيحی با اسناد تاريخی پشتيبانی می شود (ماهيت خدا, شخصيت خدا, انسان شدن خدا در شخص عيسی, اعمال عيسی, ادعاهای عيسی, قيام او, آمادگی رسولان برای اينکه بعنوان شهيد بميرند, تغييرات زندگی افرادی که به عيسی ايمان می آورند, ماهيت خلقت, قانونهای فيزيکی و ژنی و غيره). برعکس آن, جهان بينی فرقة عصر جديد روی دروغ بنا شده است. اينگونه به ما گفته می شــود که می توانيم با ابتکار شخصی, خدا بشويم, که البته طبق غرور ما خواهد بود. اغوایِ فرقة عصر جديد همانی است که مار در باغ عَدَن در مورد حوا بکار گرفت: او مانند خدا خواهد بود, اگر از آن ميوه بخورد. به جای آن او و آدم لعنت شدند, زيرا از خدا عناد ورزيدند, از باغ بيرون کرده شده و متحمل درد, بيماری, رنج و مرگ شدند. نتايج رد کردن هدية مجانی نجات خدا, غم انگيز و وحشتناک هستند : رنجِ ابدی.

از ديدگاه فرقة عصر جديد, نتايج رد کردنِ اعتقاد ايمانی به تعاليم اين فرقه حداقل است. ناگزير شخص مانند لاک پشتی در حيات ديگر بدنيا می آيد ـ يا شبيه آن. اما نتايج رد کردن واقعيت مسيحيت، ابدی هستند. جهنم تخيلات احمقانه نيست. عيسی, پسر خدا, بيشتر از هر کس ديگری به جهنم اشاره می کند. او آن را مکانی برای گناهکاران نجات نيافته تشريح می کند , "جايي که کرم آنها نمی ميرد و آتش خاموشی نمی پذيرد." (مرقس9 : 48 از ترجمة هزارة نو). جهنم مکان آنچنان ترسناکی است خارج از مکان ـ زمان ـ لاينقطع, که خدا خودش انسان شد, تا که ما با ايمان به او,مجبور نباشيم برای ابد در اين مکان بمانيم. جهنم در واقع برای انسان ساخته نشده بود, بلکه برای لوسيفر, فرشتگان سقوط کردة او و خودِ مرگ. (مکاشفه20 : 14)

هدف فرقة عصر جديد, انحلال کامل "منِ" خودم تا خالی شدن است, که اين را برَهمَن مينامند, و قرار گرفته شده در بنياد "اثيری" است و همه چيز را می پوشاند. بوديسم تعليم می دهد, که هر يگانه شخص می تواند به "نيروانا" برسد (نيروانا به وضعيتی می گويند که آرامش درونی کامل است), وقتيکه جمع آوری تمامی آرزوها و خواسته ها, که "من" را نمايان می کند, خاموش شود و "من" ديگر وجود نداشته باشد. طبق اعتقاد بوديسم تازه بعد از آن در پی دون به دون شدن, شخص از دَوَران رنجها می گريزد.


			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			  درهم و برهم:
			  فريب و اغوایِ فرقة عصر جديد
روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
درهم و برهم 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						: درهم و برهم :
						( مکانی به نام آسمان (بهشت) ـ پاداشِ نجات ) 
				  روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به موضوعات زير رجوع نماييد:
				  آيات و معجزات

( مکانی به نام آسمان
(بهشت) ـ پاداشِ نجات )

عيسی به شما می گويد: " هان بر در ايستاده می کوبم. کسی اگر صدای مرا بشنود و در به رويم بگشايد, به درون خواهم آمد و با او همسفره خواهم شد و او با من." (مکاشفه3: 20). اگر به عيسی اعتماد کرده و او را در زندگی خود بعنوان خدا بپذيريد, اين حق را دريافت می کنيد که فرزند خدا شويد (يوحنا1: 12) با تمامی برکتهای متعلق به آن, و در پايان, ابديتی در آسمان در انتهای حيات زمينی خودمان.

شما با مرگ شخصيت خود را حفظ کرده و کالبدی روحانی و مافوق طبيعی بدست می آوريد, بدنی که نه مريض می شود و نه می ميرد. (اول قرنتيان15: 39). همة کسانی که متعلق به عيسی می شوند, اينچنين کالبدی را وعده می گيرند, که او نيز دارد ـ کالبدی آسمانی (اول قرنتيان15: 53), نوعی کالبد که به ملکوت خدا وارد شده و می تواند برای ابد زنده بماند. (اول قرنتيان15: 51)

آسمان يک وضعيت روحی نيست, بلکه مکانی قابل لمس است. پولس به آسمان ربوده شد؛ او اين مکان را وصف می کند که سخن گفتن از آن بر انسان جايز نيست (دوم قرنتيان12: 4). مکاشفه بابهای 21 ـ 22 گزارشی در بارة آسمانی جديد و زمينی جديد می دهد و بعنوان شهری مقدس توصيف می کند, اورشليمی جديد, که از نزد خدا از آسمان پايين می آيد. اين شهر مربع شکل است, هر ضلع آن 2400 کيلومتر است. ديوارهای آن از يشم ساخته شده, و خود شهر از طلای ناب, مانند شيشه شفاف. پِی ديوار از گوهر گرانبها, و دوازده دروازه از دوازده مرواريد است. هر دروازه تشکيل شده از فقط يک مرواريد است. معبدی در اورشليم جديد نخواهد بود, چون خدا، خداوند و بره (عيسی برة خدا است, که گناه جهان را برمی دارد (يوحنا1: 36)) معابد آن خواهند بود. شهر برای روشنايي نه احتياج به خورشيد دارد ونه ماه, زيرا جلال خدا آنجا را روشن می کند, و بره چراغ آن است. پادشاهان ِزمين جاه و جلال خود و قومها را در اين شهرخواهند آورد. تنها کسانی که نام آنان در دفتر حياتِ بره نوشته شده است, به اورشليم جديد راه خواهند داشت. هر چيز ناپاک و هرکس که مرتکب اعمال قبيح است, کسانی که دروغگويند وارد آن نخواهند شد.


تصوير عيسی مسيح در آسمان

نهر آب حياتی است که همچون بلور شفاف و از تخت خدا و بره جاری است. در وسط خيابانی و در دو طرفِ نهر دو درخت حيات قرار دارد, که دوازده ميوة مختلف را دارد, هر ماه يک ميوه بار می آورد, و برگهای آن برای شفای قومها است. بيماری ديگر وجود ندارد. خادمان خدا, او را خدمت کرده و روی او را خواهند ديد, و نام او بر پيشانی آنها خواهد بود. شبی وجود نخواهد داشت و چراغی که روشن کند, و احتياج به نور خورشيد نخواهد بود, زيرا خداوند خدا به آنها روشنايي خواهد بخشيد, و آنها تا ابد سلطنت خواهند کرد.

اورشليم جديد آينة آسمان جديد است, که از آن پايين می آيد. نوشته شده است که مانند عروسی که برای داماد خود آراسته شده است. مسکن خدا با انسانها است, و خدا در ميان انسانها ساکن خواهد شد, و آنها قوم او خواهند بود, و خود خدا با ايشان خواهد بود. هر اشکی از چشمان پاک خواهد شد. ديگر مرگ نخواهد بود, و ماتم و گريه و درد وجود نخواهد داشت.

يوحنا در رؤيای خود می نويسد, که آن تخت نشين گفت: "اينک همه چيز را نو می سازم . . . به انجام رسيد! من "الف" و "ی" و ابتدا و انتها هستم. من به هر که تشنه باشد, از چشمة آب حيات به رايگان خواهم داد. هر که غالب آيد, اين همه را به ميراث خواهد برد, و من خدای او خواهم بود و او پسر من خواهد بود. اما نصيب بزدلان و بی ايمانان و مفسدان و آدمکشان و بی عفتان و جادوگران و بت پرستان و همة دروغگويان, درياچة مشتعل به آتش گوگرد خواهد بود. اين مرگ دوم است."
(مکاشفه 21: 5ـ8 ).


			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			  درهم و برهم:
			  ( مکانی به نام آسمان (بهشت) ـ پاداشِ نجات )
روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
درهم و برهم 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						: درهم و برهم :
						آيات و معجزات 
				  روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به موضوعات زير رجوع نماييد:
				  روحِ فريـــب

آيات و معجزات

ما اجازه می دهيم که با تجارب و رويدادها اسير شويم. چيزهايي که در تعاليم مـدارس از اخلاقياتِ غير متعهدِ جمـع گرايــي می آيد و به کودکــان آمـوزش می دهند, سرو کار دارد, چيزی که فقط "حس می کنيد که درست است". قواعد بدون شرط, بطور مثال, ده فرمان؛ که به کودکان تشخيص بين درست و نادرستی را تعليم می دهد, اجازه ندارد روی تابلو آويزان شود. برای آويزان کردن ده فرمان در مدرسه ای در امريکا, اينگونه دليل آورده می شود که؛ دخالت کليسا در مسائل دولتی خواهد بود. کودکان پيشرفت خواهند کرد, اگر اجازه داده شود که نظم, ساختار و احکام وارد شود. اما آنها بدون جهت دادن, به حال خود رها می شوند. و بعد تعجب می کنيم, اگر کودکان مغشوش به همشاگرديان بی تقصير خود تير اندازی می کنند.

اين که "حس می کنيم درست است" چنان ما را مجذوب کرده است, که روح ما را بی سُکان کرده است. ما نمی توانيم اصل را از بَدل تشخيص دهيم. حتی علم و دانش که با بخشهای فيزکی در ارتباط است, در روبرويي با وقايع مافوق تصور مبهوت است. اما برخلاف مسيحيت, علم و دانش تجارب مافوق طبيعی را بعنوان اينکه يا از خدا آمده است يا از لوسيفر طبقه بندی نمی کند.

پولس در بارة "مرد بی دين", که با اعمال شيطان خواهد آمد, صحبت می کند. او آنرا مرد بی دين می نامد, فرزند هلاکت که در حال افتادن از ايمان ظاهر شده قبل از, "آن روز خدا" (دوم تسالونيکيان2: 1ـ12). اين مرد "با هر آنچـه خــدا خوانده می شود و مورد پرستش قرار می گيرد, مخالفت می ورزد و خـود را بــالاتر قرار می دهد, تا آنجا که در معبد خدا جلوس می کند و خود را خدا معرفی می نمايد." (دوم تسالونيکيان2: 4) "به نيروی شيطان همراه و با همه گونه معجزات و آيات و عجايبِ گمراه کننده خواهد بود" (دوم تسالونيکيان2: 9). "خدا او را با نَفَس دهان خود هلاک خواهد کرد, اما قبل از آن "تمام" کسانی که عشق به حقيقت را نپذيرفتند هلاک می شوند" , و به تَوَهُمی بزرگ گرفتار می شوند. اينجا به ما واضح و روشن می گويد که آيات و معجزات حتما" از خدا ريشه نمی گيرد.

کاتبان و فريسيان از عيسی آيتی درخواست کردند, با اينکه او معجزات زيادی کرده بود. عيسی به آنان جواب داد: "نسل شرارت پيشه و زناکار آيتی می خواهند! اما آيتی بديشان داده نخواهد شد, جز آيت يونس نبی. زيرا همانگونه که يونس سه شبانه روز در شکم ماهی بزرگ بود, پسر انسان سه شبانه روز در دل زمين خواهـد بود." (متی12: 39ـ40). عيسی اينجا اشاره می کند به مرگ و قيام خود بعد از سه روز.

ناراحت شدن عيسی در بارة درخواست آيت با وجود معجزات بی نظيری که قبل از آن نشان داده بود, برای ما می بايست هشداری باشد تا ما را برآن دارد که بدنبال آيات و معجزات نباشيم, و خدای پرمحبت را دائما" مورد آزمايش قرار ندهيم, چيزی را که او تا به حال در تاريخ به اثبات رسانده است. کليساهای مسيحی امروزه با ويروس "آيات و معجزات" آلوده شده اند., مثل اينکه خدا هنرمند سيرک است, که بنا به خواستة ما از ميان حلقة آرزوهايمان بپرد. حقيقتا" که خدا قادر مطلق است و می تواند بيماران را شفا داده و نبوتها بدهد, و اين کار را نيز می کند. اما اين انتظار که خدا "هنرنمايي" کند, آنهم به امر و فرمان کسانی که حاضر به بازگـشت نبوده, گناهـکار, خودخواه, انسانـهای جسمانی بــوده و او را تمــسخر می کنند؛ اين يک هَتک حرمت است.


			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			  درهم و برهم:
			  آيات و معجزات
روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
درهم و برهم 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						: درهم و برهم :
						روحِ فريـــب 
				  روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به موضوعات زير رجوع نماييد:
				  جادوگران, جادوگری, رمزگرايي

روحِ فريـــب

اگر انسانها منتظر هستند, که بگذارند خدا "کاری هنری برآورد", در واقع روحِ فريب را به ميان خود دعوت کرده اند. در اين که خدا را تبديل به جن داخل شيشه کرده, او را محدود می کنند و او را در حقيقت خيلی کمتر از آنچه او برای آنها مقرر کرده است, در زندگی خود می پذيرند. آنها با او به شکل سطحی, جسمانی و خود پسندانه رابطه دارند. در اين رابطه سعی می کنند, خدا را پيرو فرضیِ "قوانين روحانی" دستکاری کرده و توسط تصورات شخصیِ (رؤيابافی) ذهنی شديد خود با هدف مورد نظر, به موفقيت برسند, توسط افکار مثبت، توسط تصديقِ مثبت کردن و غيره. در اين ميان خدا را در حقيقت برای ارادة خود مجبور می کنند, به جای اينکه ارادة خدا را برای زندگی خود جستجو کنند. در واقع آنها جادوگری را بعمل می آورند توسط "قدرت اراده", مانند آنچه آدولف هيتلر ناميده بود. آنها ارواح فريب, فرشتگان سقوط کرده را قادر می کنند, به اينکه در زندگی آنها فعال شده و در انتها آنان را نابود می کند.

عيسی ما را از محنت عظيم هشدار می دهد ـ وقتيکه دادگاه الهی در زمانهای آخر بيايد, زمانيکه به احتمال قوی به ما نزديک است ـ " . . . زيرا مسيحان کاذب و پيامبران دروغين برخاسته, آيات و معجزات به ظهور خواهند آورد تا اگر ممکن باشد, برگزيدگان را گمراه کنند." (مرقس13: 22). وقتيکه تمام کليساها آيات و معجزات را می قاپند و مسيحيان به جلسات عبادتی با "واعظين هنرمند با برنامه های سرگرم کننده" می دوند, که احتمالا" آيات و معجزات در آن عمل می کند, اينچنين بسيار خطرناک خواهد بود. قابل توجه است که افراد در کليسا ظاهرا" "عطاي روح" دارند و "واعظين هنرمند" مشهور, همانقدر مقصر هستند. دوره های تعليم کتابمقدس هفتگی, که هر کسی در بارة هرکسی نبوت می کند, همانقدر مشکوک هستند.

دليل اصلی جلسات مسيحی, پرستش خدا و تحقيق در بارة کلام خدا است. اين جلسات بايد به دور خدا و نه انسان بچرخد. اگر شفا, نبوت, کلام علم يا سخن گفتن به زبانها و ترجمة آن در جلسة عبادتی که محور آن خدا است به شکل منسجم نمايان شود, بسيار خوب است. اما در جلسات عبادتی که راحت و ساده فقط به دور "آيات و معجزات" می چرخد, يعنی بدور عطايا نه بدور جلال يافتــن خدا, می توانيم در آن راحت فريب داده شويم. ما به معنای واقعی کلمه, اظهارات ماورای طبيعی را که به احتمال قوی از خدا نيست را "فاحشگی" می کنيم. ث. اس. لوئيز اين "روسپی گری" را بعنوان "راغب بودن به جادوگری" می نامد.

با رجوع به کارهای مسيحی, که ايمان را در محور قرار می دهند, نکات زير قابل ذکر است: اين مهم است, که ما به خدا ايمان داريم, همانگونه که عيسی به ما دستور داده است. و نه ايمانی که به انسان است و يا ايمان داشتن به باورهای خودمان, که بـــا کارهای به وجد آورندة خودمان, ما را به انحطاط می کشاند. همانگونه که يکبار يک مسيحی گفته است: "من مردی هستم با ايمانی کم, اما خدايي عظيم دارم!" خدا می تواند شفا دهد. گاهی شفا می دهد, گاهی شفا نمی دهد. او ما را دوست دارد, و ما نيز بايد او را محبت کنيم, چه ما را شفا دهد چه ندهد. نمی توانيم او را مجبور کنيم, که ما را توسط "ضابطه" و بالاخره "ضابطة ايمان" شفا دهد.


			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			  درهم و برهم:
			  روحِ فريـــب
روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
درهم و برهم 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						: درهم و برهم :
						جادوگران, جادوگری, رمزگرايي 
				  روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به موضوعات زير رجوع نماييد:
				  مسيحيان ِزير کنترل نيروهای تاريکی

جادوگران, جادوگری,
رمزگرايي

در چهل سال اخير, علاقة شديدی مجدد به جادوگری با تمام جنبه های پوشيده شدة چندگانه اش بوجود آمده است. در واقع سعی در اين بوده که جادوگری بعنوان موضوعی سرگرم کننده و بی ضرر, در قالب فيلم و ادبيات به مردم نزديک کرده شود.

بطور عموم 95% از مسيحيان عطية تشخيص روح را بکار نگرفته, تسليم شستشوی مغزی رسانه های گروهی شده, و اين جادوگریِ به اصطلاح "شيرين کرده شده" را همراه با بقية ملت فريب خورده, قبول کرده اند. آنها کمتر توجه به بسياری از هشدارهای آمده در کتابمقدس می کنند, آنجا که گفته شده نبايد دری را برای شيطان باز گذاشت, زيرا مانند شيری غران در گردش است تا انسان را ببلعد. عيسی به پطرس می گويد: "ای شمعون, ای شمعون, شيطان اجازه خواست شما را همچون گندم غربال کند." (لوقا22: 31), و دقيقا" اين کار را شيطان خواهد کرد, اگر ما بی فکر و بدون انديشه بعضی کتابها را بخوانيم, و فيلمهای بخصوصی را نگاه کنيم, يا وارد هر رابطه ای بشويم, يا هر کار ديگری بکنيم. بدون اينکه اين را سؤال کنيم "اگر عيسی بود چه می کرد؟"


اين قطعه طراحی از رمزگرايي (جادوگری) است؛ طراحی از اطلاعاتی در بارة رمزگرايي, جادوگری, ساحره گری و ابليس. برای بزرگ کردن روی عکس را کليک کنيد.

جادوگری شامل شستشوی مغزی توسط سردار ديوها با بکار گيری و صدا زدن کلمه ای جادويي می باشد. جادوگری همچنين می تواند توسط گفتگو با روحهای تاريکی را شامل شود, که نقش مرده ای را بر می دارد, "روحهای فاميل". کتابمقدس واضح و روشن تعليم می دهد, که مردگان با افرادی که زنده هستند نمی توانند گفتگو کنند, زيرا پرتگاه بزرگی وجود دارد, که زندگان را از مردگان جــدا می کند (لوقا16: 26). روحِ بدون جــسم فعاليتــهای ديوهای انسانــی را می شناسد و توانايي بدون مرز دارند که آينده را پيشگويي کنند.

چند قسمت از کتابمقدس در بارة جادوگری:

عهد جديد و قديم با جادوگری بعنوان شرارت, شورش و عملِ قابـل اکراه برخورد می کند. برای کسی که آنرا بکار می گيرد, نبايد صبر داشت. "زن جادوگر را زنده مگذار" (خروج22: 18).

موسی فرزندان اسرائيل را هشدار می دهد: "چون به زمينی که يهوه خدايت, به تو می دهد داخل شوی, ياد مگير که موافق رجاسات آن امتها عمل نمايي. و در ميان تو کسی يافت نشود که پسر يا دختر خود را از آتش بگذرانند, و نه فالگيری و نه غيب گو و نه افسونگر و نه جادوگر, و نه ساحر و نه سؤال کنندة اجنه و رمال و نه کسی که با مردگان مشورت می کند. زيرا هر که اين کارها را کند, نزد خداوند مکروه است و به سبب رجاسات, يهوه خدايت, آنها را از حضور تو اخراج می کند. نزد يهوه خدايت, کامل باش. زيرا اين امتهايي که تو آنها را بيرون می کنی به غيب گويان و فالگيران گوش می گيرند, اما يهوه خدايت نمی گذارد که چنين بکنی."
(تثنيه 18: 9ـ14)

در رابطه با منسی پادشاه شريری, که بيش از پنجاه سال در اسرائيل حکومت کرد, کتابمقدس می گويد: "و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود, موافق رجاسات امتهايي که خداوند آنها را ازحضور اسرائيل اخراج کرده بود, عمل نمود."
(دوم تواريخ33: 2)

"و پسران خود را در وادی ابن هِنُّوم ازآتش گذرانيد و فالگيری و افسونگری و جادوگری می کرد و با اصحاب اجنه و جادوگران مراوده می نمود و در نظر خداوند شرارت بسيار ورزيده, خشم او را به هيجان آورد."
(دوم تواريخ33: 6).

زمانيکه سموئيل, شائول پادشاه را توبيخ کرد, تمرد (شورش) را با گناهِ جادوگری و خودسری را با بت پرستی همسان می کند. سحرگرايي شامل جادوگری و همچنين بت پرستی است. "تمرد (نااطاعتی) مانند جادوگری است, و خودسری همان بت پرستی است. "چونکه کلام خداوند را ترک کردی او نيز تو را از سلطنت رد نمود" (اول سموئيل15: 23). زمانيکه شائول بعلت نااطاعتی و خودسری از طرف خدا رد شد, پس همين نيز امروزه برای شخصی که جادوگری و بت پرستی می کند يا اجازه می دهد که با اين چيزها سرگرم شود, معتبر است.

در ترجمة تفسيری کتابمقدس واضح و روشنتر سرنوشت افرادی را که خود را تسليم سحرگری کرده يا به عبارتی همانگونه که ث. اس لوئيز آنرا بيان می کند "اشتياق به جادوگری را دارند", توضيح می دهد: "خداوند به اين علت قوم اسرائيل را ترک کرده است که سرزمين ايشان از جادوگری شرقی ها و فلسطينی ها پر شده و مردم رسوم اجنبی ها را به جا می آورند." (اشعيا2: 6 از ترجمة تفسيری) . "مردم از ترس خداوند و هيبت حضور او به درون غارها و شکاف صخره ها خواهند خزيد و خود را در خاک پنهان خواهند کرد. روزی خواهد رسيد که بلندپروازی و تکبر انسانها نابود خواهد شد و فقط خداوند متعال خواهد بود. در آنروز خداوند قادر متعال برضد اشخاص مغرور و متکبر برخواهد خاست و آنها را پست خواهد کرد. . . تمام شکوه و عظمت انسان از بين خواهد رفت و غرور آدميان به خاک نشانده خواهد شد. بتها بکلی نابود خواهند گرديد و در آن روز فقط خداوند متعال خواهد بود."
(اشعيا 2: 10 ـ 18 از ترجمة تفسيری).

پولس جادوگری را در غلاطيان5: 19ـ21 بعنوان اعمال جسم می نامد. "اعمال نفس روشن است: بی عفتی, ناپاکی, و هرزگی؛ بت پرستی و جادوگری؛ دشمنی, ستيزه جويي, رشک, خشم؛ جاه طلبی, نفاق, دسته بندی, حسد, مستی, عياشی و مانند اينها. چنانکه پيشتر هشدار دادم, باز می گويم که کنندگان چنين کارها پادشاهی خدا را به ميراث نخواهند برد." جالب اينجاست که هشدار پولس به کليسای غلاطيه به اعضای کليسا, که مسيحی هستند, داده شده است. به آنها هشدار داده می شود, که ميراث ملکوت خدا را نخواهند داشت, اگر تسليم رفتار گناه آلود باشند. اين هشدار برای افرادی است, کــه مسيــح را بعنوان خــدا و نجات دهندة خود پذيرفته اند. اگر مسيحیِ مدرن اعمال جسم را, که شامل جادوگری نيز هست انجام داده و يا خود را با آن سرگرم کند, يا اينکه بچه های او با اين چيزها خود را سرگرم کرده يا با آن سهيم شوند, می بايستی اين هشدار را جدی بگيرند.

جادوگری جدی و يا غيرجدی در مسيحيت, غيرقابل قبول است, "فيض ارزان" وجود ندارد. مسيح روی صليب مرد تا گناهان ما را ببخشد, اما دليل نمی شود که گناه را ساده بيانگاريم. عملکرد يک گناه, بطور مثال جادوگری, شما را برای دريافت افسردگی اهريمنی باز کرده, و در صورت تکرار دائمی رفتار گناه آلود حتی شما را به اسارت اهريمن در می آورد.

نمی توانيم ادعا کنيم, ما سهيم در جادوگری نمی شويم, بلکه فقط از کتابها و يا فيلمها بعنوان سرگرمی استفاده می کنيم, که در آن به اصطلاح نقش جادوگر نيز آمده است, و با اين توجيح که نقش اصلی را جادوگری "نيکو" داشت.

نمونه آن نقش اصلی هاری پوتر در کتاب پرفروشِ "هاری پوتر" و فيلم مربوط به آن که به مدرسة جادوگری رفته تا تعليم بگيرد و جادوگر شود. هاری و دوستانش در درسهای خود يادمی گيرند, که از وِرد جادويي استفاده کنند, فرمولهای جادويي بسازند, نوشابة جادويي درست کنند؛ درس تئوری جادويي بگيرند و غيره. آنها ياد می گيرند که چگونه "جادوگران نيکو" بشوند. بدی بوسيلة " قسمت تاريک" نشان داده می شود, که ما را به ياد "قسمت تاريک" جنگ ستارگان می اندازد, و بوسيلة والدمورت (Voldemort) که جادوگر بدخواه است و والدين هاری را کشته است, خود را به جسم ديگری در آورده و حالا سعی به اين دارد دوباره به جسم ديگری خود را تبديل کند.

هاری مانند پسری ساده به تصوير کشده شده که توسط عمو و زن عمو و پسر عموی خود زير فشار قرار گرفته است, که ما را به ياد فشارهاي که سيندرلا در خانواده اش داشت می اندازد. اعضای " کاملا" معمولی" خانواده بشدت ظالم هستند.

از ديدگاه مسيحی در رابطه با هاری اين مشکل وجود دارد, که رهايي او از وضعيت وخيمی که او درآن وجود دارد, به اين وسيله است که خانه خود را ترک کرده تا جادوگری را کارآموزی کند, عملکردی که از طرف خدا محکوم می شود. بچه ها با ارواح رابطه و گفتگو دارند, يکی از اين روحها به آنها تاريخ جادو را تعليم می دهد. پروفسور بينس بسيار پير بود, که روزی کنار آتش در اطاق معلمين به خواب رفته بود و وقتی روز بعد به کلاس درس می رفت, بدن خود را جا گذاشته بود.

مسيحيت می آموزد, که جادوگری ـ حتی جادوگری باشخصيت و شيرين ـ شرارت است و رهايي و نجات تنها توسط عيسی مسيح می آيد, و يقينا" از سحـرگرايي نمی آيد. گفتگو با مردگان در واقع گفتگو با اهريمن است يا به عبارتی "فرشتگان سقوط کرده". استفاده از وِرد جادويي ممنوع است.

در مسيحيت نجات توسط جادوگری نمی آيد, بلکه توسط پذيرش پسر خدا. نيکويي چيزی است که از طرف خدا می آيد و از پرستش شخــص او بوجـــود می آيد. جادوگری "بی آزار" و يا "تفريحی" به هر حال جادوگری است و شرارت به حساب می آيد. هنگاميکه کودکان در معرض فراوان از چيزهای ماورای طبيعی قرار داده می شوند, اين قابل قبول نيست, حتی اگر اين فعاليتها با شخصيتهای جذب کننده جلوه داده شود. صدای سوتِ رمزگرايي در فيلمها و کارتونها برای کودکان می تواند بسيار جذب کننده باشد. جِن, جارويي که پرواز می کند, انسان نيمه گرگ, خونخوار, جادوگران, غولها، خفاش، روحها، راهروهايي که ارواح در آن رفت و آمد می کنند، می توانند جالب توجه باشند، اما می توانند روح ترس را پخش کنند. آنها می توانند بدون شک "تاريکی و تيره گی" باشند، و اگر سحر گرايي پياده شود, می تواند معتاد کند. نويسندة اين خطوط نمونة زنده ای است از کسی که در جلسات احضار روح، فال کف دست، فال بينی و مديتاسيون شرکت کرده، قبل از اينکه عيسی مسيح را در زندگی خود بپذيرد. علاقه به رمزگرايي از فيلمهايي که آخر شبها پخش می شود و کتابهای کارتونی جادويي شروع می شود، که شامل چيزهای خارق العاده است.

در کنار بُعد مافوق طبيعیِ ظلمت, بُعد مافوق طبيعی نيکو وجود دارد, که توسط ملکوت آسمان جانبداری می شود (از طرف خدا, کروبين او و لشکر فرشتگانش). اما اين بُعد مافوق طبيعی نيکو به ندرت در کارتونها يا در ادبيات عامه پسند مدرن ديده می شود. در کارتونهای شنبه صبح که از تلويزيون پخش می شود, چقدر فرشتگان را می بينيم؟ پريهايي که در فيلم "سرورِ حلقه" (Lord of the Ring) از نوع فرشتگان هستند, حتی سارُنسها (Saurons) سوارکارهای سياه, که بدنبال فرودو (Frodo ) بودند از آنها ترسيدند.

والدين مسؤليت دارند تا آزمايش کنند, که کودکانـشان چه چيــزهايي را نــگاه می کنند. تحقيقات نشان داده اند, که کودکان و بزرگسالانی که دائما" صحنه های تجاوزات را روی صفحة تلويزيون نگاه می کنند, در اين رابطه حساسيت خود را از دست می دهند. دقيقا" همانگونه است مشغوليت شديد داشتن با سحرگرايي. عيسی می فرمايد: "از لغزشها گريزی نيست, اما وای بر کسی که آنها را سبب گردد. او را بهتر آن می بود که سنگ آسيابی به گردنش بياويزند و به دريا افکنند تا اينکه سبب لغزش يکی از اين کوچکان شود."
(لوقا 17: 1ـ 2).

خوب حالا چه می توان در بارة مسيحيانی که سحرگرايي آنان را سرگرم می کند, گفت؟ می توان اين را باشخصی مقايسه کرد که اگر چه از نظر روانی زنا نمی کند, اما با مجله و يا کتابهای سکسیِ سوپر خود را سرگرم می کند. ما مسيحی که "با ديدن اعمال سکسی احساسی خاص پيدا می کنند" نداريم. آنچه برای کودکی گناه است برای بزرگسال نيز گناه است. مسيح نه "کتابفروشی برای بزرگسالان" و نه "نگاه کردن بزرگسالان به اعمال سکسی" را محترم می دارد. کسی که با ظلمت سروکار دارد, اين چيزها را می پذيرد. سَم هميشه سَم باقی می ماند. کمی سم برای تنش زدائی می تواند همانگونه مرگبار باشد که گرفتن مقدار بسيار زيادی سم, از دست يک قاتل. نشستی با ارواح برای استراحت و تنش زدائي وجود ندارد.

برای همه کسانی که, خود را در اختيار رفتاری گناه آلود در قسمتهای سحرگرايي يا سکس و نگاه کردن به اعمال سکسی می گذارند, تنها يک راه برای پاک کردن خود دارد: و آن هم خون فديه کنندة عيسی است. چه مسيحی و چه غير مسيحی بايد از گناه خود بازگشت کرده و از خدا طلب بخشش کند. غير مسيحی بايد توسط دعايي ساده حکومت زندگی خود را به عيسی بدهد ("عيسی, من قربانی تو را روی صليب برای خود می پذيرم. گناهان مرا ببخش. تقاضا می کنم که به زندگی من آمده و هدايت مرا بدست گيری. کمکم کن که در نور تو قدم بردارم." ).

درسی از جادوگران و فال بينانی که, عيسی مسيح را در زندگی پذيرفته و حقيقتا" نجات يافته اند, بگيريد. در اعمال رسولان19 : 19 آمده است : "بسياری نيز که پيش از آن جادوگری می کردند, کتابهای خود را آوردند و در برابر همگان سوزاندند. چون بهای کتابها را حساب کردند, پنجاه هزار دِرهَم بود" . تمامی اشياء سحرگری بايد نابود شود, از آنجاييکه اين اشياء حامل يا به عبارتی "پنجره ای" برای فعاليتهای جادويي خواهند بود. اينها به معنای واقعی کلمه, مانندآهن ربايي می ماند که نيروهای تاريکی و ديوها را بخود جذب می کنند.

خدا, خدايي بد نيست. او کينه ای نيست, و با کتابمقدس او کتابی عملی برای سعادت ما داده است. اگر اصرار داريم که نوشابه در موتور خود به جای روغن بريزيم, موتور خود را خراب می کنيم. اگر ما هشدار خدا را در رابطه با جادوگری, رفتار ناشايست سکسی و سازشکاری, خشم, حسد و همچنان مواد مخدر و استفادة نادرست از دارو اطاعت نکنيم, بدن خود را نابود کرده و روان خود را برای هميشه در جهنم لعنت کرده ايم. شايد شما به خدا ايمان نداريد, اما با وجود اين يک نافرمانی از شريعت او شما را نابود می کند. جادوگری شايد برای شما بسيار جذاب و سودمند باشد. ممکن است برای شما موفقيت و قدرت بياورد. با وجود اين بلا و خطر است, همانگونه که مار برای آدم و حوا در باغ عدن بود.

کسی که خود را بطور وسيعی در چيزهای سحرگرايي سهيم کرده است و تا به جايي که جادوگری مطلق می کرده است, می بايست خود را به کشيشِ کليسايي که پر از روح است و مرکزيت خود را روی مسيح گذاشته است معرفی کرده تا با روان درمانی, خدمتهای آزادسازی بر او صورت بگيرد. فراموش نکنيد که شما روی تمامی سرور اجنه ها و ديوها به نام عيسی مسيح قدرت داريد, پس از اينکه عيسی را بعنوان نجات دهنده در زندگی خود بپذيريد و خود را با خون او بپوشانيد. (سرور ما, حتی ديوها هم به نام تو از ما اطاعت می کنند. (لوقا10: 17)).

در دهة 50 در صدة گذشته, جای خدا را علم و دانش گرفته بود. نتيجة آن گرسنگی روحی بود, که در فرهنگ مخالف در دهه های 60 و 70 بشکل اعتياد به مواد مخدر, مذاهب شرق زمين و سازشکاريهای جنسی و سکسی بروز کرد. و اين به مادی گرايي و خود فرهنگی در دهة 80 و 90 کشيده شد. هيچکدام از اين مذاهبِ جايگزين نمی تواند عمق گرسنگی روحی انسان را برطرف کند. غيبت خدا فقط می تواند توسط حضور خدا جايگزين شود, و حتما" توسط تقلباتی مانند جادوگری نخواهد بود. جادوگری مانند رابطة نامشروع جنسی است: شايد هيجان و ارضاء برای مدت محدودی را بدهد. اما تنها يک رابطة شخصی با خدای کائنات توسط پسرش عيسی مسيح ارضای واقعی, شادی و حيات ابدی را می دهد.


			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			  درهم و برهم:
			  جادوگران, جادوگری, رمزگرايي
روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
درهم و برهم 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						: درهم و برهم :
						مسيحيان ِزير کنترل نيروهای تاريکی 
				  روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به موضوعات زير رجوع نماييد:
				  مسيحيان ِزير کنترل نيروهای تاريکی

مسيحيان ِزير کنترل
نيروهای تاريکی

اين بخش تحقيقی می کند در بارة اينکه, آيا افرادی که تجربة واقعی نجات را داشته اند, می توانند مبتلا و يا اسير ديوها باشند يا نه؟

روح القدس که در مسيحيان ساکن است, قوت خدا است. او "بزرگتر" از شيطان و فرشتگان او که در "اين دنيا" هستند, است.

در اول يوحنا4: 4 آمده است: "شما ای فرزندان, از خدا هستيد و بر آنها غلــبه يافته ايد, زيرا آن که در شماست بزرگتر است از آنکه در دنياست."

" که آن را در مسيح به کار گرفت, آن هنگام که او را از مردگان برخيزانيد و در جايهای آسمانی, بر دست راست خود نشانيد, بس فراتر از هر رياست و قدرت و نيرو و حاکميت, و هر نامی که چه در اين عصر و چه در عصر آينده ممکن است از آن ِکسی شود. و همه چيز را زير قدمهای او نهاد, و مقرر فرمود که او برای کليسا سَرِ همه چيز باشد, کليسايي که بدن اوست, يعنی پری او که همه چيز را از هر لحاظ پُر می سازد."
(افسسيان1: 20ـ23).

" در مسيح هر ايمانداری تولد نو می يابد (يوحنا3: 3 و 5), عادل شمرده می شود (روميان5: 1), توسط روح القدس در مشارکت با خدا تعميد يافتيم (اول قرنتيان 12: 13 ؛ روميان6 : 3ـ4), تا ابد معبد روح القدس (اول قرنتيان6 : 19ـ20), با روح تا روز رهايي مُهر شده ايد (افسسيان4: 30), و از نظر مقام با مسيح پرشده ايد (کولسيان2: 9ـ10), فکر کرده می شود, که با همة اين تعهدات داده شده, افرادی که با عيسی نجات يافته اند هرگز توسط شيطان و ديو نمی توانند از مسيح دور شوند."

باوجود اين "يک ديو می تواند کنترل بدن يک مسيحی را بگيرد, دقيقا" مانند يک صاحب خانه, هنگاميکه ساکن خانه روح القدس, بطور جدی بوسيلة گناه مُکَدر يا توسط نااطاعتی کلی يا شورش علنی بر عليه ارادة خدا خاموش شده باشد. مطمئنا" يک مسيحی حفاظتی که در مسيح دارد را قطع می کند, بوسيلة گناهی زشت, مشغوليات با چيزهای سحرگرايي يا به عبارتی مذهبی جادويي يا سرسپردگی به نمايندگان آن."

" اين را می توان با مردی که خانه ای را صاحب است مقايسه کنيم. اگر او در خانه مسکن کرده و در کنترل خود داشته باشد, طبيعی است که هيچکس بدون اجازة او نمی تواند داخل شود. اما اگر او تمام اتاقها را استفاده نکند و در رابطه با مهمانان و مدت اقامت آنها بی تفاوت باشد, بزودی می تواند به جايي برسد که دو يا سه نفر غير مجاز نزد او سکونت کنند, که البته خلاص شدن از دست آنها سخت می باشد. و حتی شايد غيرممکن باشد, بدون زور و فشار جدال يا با استفاده از قوانين آنها را بيرون کرد "(از کتاب ديو ها می توانند چه بلاهايي بر سر مسيحيان بياورند, نوشتة اونگر مِريل, شيکاگو ـ چاپ سال 1991)

در رابطه با يک مرد که با زن ِپدر خود زندگی می کرد, پولس در اول قرنتيان5: 5 می گويد: "اين مرد را به شيطان بسپاريد تا با نابودیِ نفس گناهکار, روح در روز خداوند عيسی نجات يابد." اينجا موضوع بر سر يک مسيحی گناهکار است, که به شيطان سپرده می شود, که "قدرت مرگ" را دارد (عبرانيان2: 14). شيـــــطان می تواند بدن فيزيکی اين مسيحيان بشدت گناهکار را بکُشد, اما روح او نجات يافته است! شيطان نمی تواند برای ايمانداران مرگ روحی بياورد, و از انجايي که ايماندار زندگی روحانی دارد, و تنها خدا قدرت دارد "بدن و جان را در جهنم نابود کند" (متی10: 28)ک اول يوحنا5 : 16 قسمت آخر می گويد : " گناهی وجود دارد که به مرگ می انجامد . . ."

جالب اينجاست که در اول يوحنا5 : 18 آمده است که: "ما می دانيم که هر که از خدا زاده شده است, گناه نمی کند, بلکه آن "مولود خدا" او را حفظ می کند و دست آن شرور به او نمی رسد." (از ترجمة هزارة نو). آمار در امريکا نشان می دهد, که مسيحيان به اندازة غير مسيحيان مستعد هستند برای زنا يا برای اينکه خود را برای اسارت روابط نامشروع سکسی باز کنند.

بدون اينکه وارد اين سؤال شويم, که در کدام نقطه يک گناهکار نجات را کسـب می کند, می توانيم از آية فوق اين نتيجه را بگيريم: "چنانچه کسی گناه کند, حتی اگر شخص مسيحی است, شيطان می تواند روی او دست بگذارد". بايد اضافه کرد, که همة ما توسط فيض نجات می يابيم, فيض خدا که گناهان ما را روی خود برداشت, به اين صورت که انسان شد, تا روی صليبی بميرد و مانند قربانی جايگزين, برای همة گناهان ِلايق مجازات بها را پرداخت کند. بدون اين فيض, که خون عيسی نمايانگر آن است, ما به ابديتی بدون خدا لعنت می شديم, و اين نيز شامل پرهيزگارترين مبشرين هم هست. با جسم و روح خودمان, همة ما از جلالی که می بايستی با خدا داشته باشيم, عقب می مانيم. از اين جهت نياز به عيسی مسيح ناجی داريم, که "تصوير خدای ناديده است" (کولسيان1: 15). همانگونه که عيسی در يوحنا10: 30 می گويد: "من و پدر يک هستيم", و در يوحنا8: 58 که گفته: "پيش ازآنکه ابراهيم باشد, من هستم!"

چارلـز ترامبول (Charles Trumbull) در کـتاب خود بنام پيــروزی در مسيـح می گويد:"فکر نکنيد که من اينجا يک تئوری احمقانه و ناموزونی را عرضه می کنم, دربارة اينکه يک انسان که مسيــح را بعــنوان پری زندگی خود بپــذيرد ديـگر نمی تواند گناه کند. "زندگی در مسيح" هميشه ارادة آزاد برای ما می گذارد. با اين ارادة آزاد می توانيم مسيح را مقاومت کنيم. و در زندگی من با تجربه های اخير که از آن صحبت می کنم (شناخت کامل اينکه "من با مسيح مصلوب شده ام, و نه من بعد از اين زندگی می کنم, بلکه مسيح در من"), گناه آمد که اين مقاومتها ظاهر شود. من بدين ترتيب ياد گرفتم, که اين آزادی (بيش از يک غالب بودن), مدام استوار می ماند, اگر من به سادگی اعتراف کنم, که مسيح در زندگی من پاک کننده و حاکم است."

اينکه شيطان می تواند روی ايمانداران تأثير بگذارد در لوقا 22: 31 روشن می شود: "ای شمعون, ای شمعون, شيطان اجازه خواست شما را همچون گندم غربال کند." لوقا 22: 24 گزارش از جدالی ميان رسولان در بارة اينکه "کداميک از آنان در ملکوت بزرگتر هستند" بوده. اين جدال که در گناه غرور ريشه داشت, اين فرصت را به شيطان می دهد که اين درخواست را به عيسی بکند. عيسی ادامه می دهد: " اما من برای تو دعا کردم تا ايمانت تلف نشود. پس چون بازگشتی, برادرانت را استوار بدار."

شيطان شبيه چنين درخواستی را در رابطه با ايوب کرده بود, که از خدا سؤال کرد: "آيا تو گِرد او و گِرد خانة او و گرد همة اموال او, به هر طرف حصار نکشيدی و اعمال دست او را برکت ندادی و مواشی او در زمين منتشر نشد؟ ليکن الآن دست خود را دراز کن و تمامی مايملک او را لمس نما و پيش روی تو, تو را ترک خواهد نمود. (ايوب1: 10ـ11). خدا به شيطان جواب داد: "اينک همة اموالش در دست تو است, ليکن دستت را بر خود او دراز مکن." پس شيطان از حضور خداوند بيرون رفت" و شروع کرد به بلا و مشقتِ ايوب. و موضوع بر سر يک مزاحمت کوچک روحی نبود. يکی از بلا ها بادی شديد بود که, از بيابان بی آب و علف آمده بود, که خانة پسر بزرگ ايوب را نابود کرد و همة پسران و دختران او را کُشت, که در آنجا مهمان بودند.

پطرس هشدار می دهد: "خويشتندار و مراقب باشيد, زيرا دشمن شما ابليس همچون شيری غرّان در گردش است و کسی را می جويد تا ببلعد." (اول پطرس5 : 8). پطرس اينجا عطف به ايمانداران, کليسا, و به انضمام "شبانان ِگلة خداوند", و مشايخ می کند (اول پطرس 5: 1ـ3). توسط شيری بلعيده شدن يعنی از حلق حيوان محکم گرفته شده, پاره, جويده, هضم و دوباره بيرون انداخته شدن, است. اين يک سلسله مرحله ای بی ملاحظه و مرگبار است, زير سلطه و کنترل شير قرار گرفتن و بصورت دردآور نابود شدن. عيسی در بارة شيطان می گويد: " . . . او از آغاز قاتل بود و با حقيقت نسبتی نداشت, زيرا هيچ حقيقتی در او نيست. هرگاه دروغ می گويد, از ذات خود می گويد؛ چرا که دروغگو و پدر همة دروغهاست."
(يوحنا 8: 44 از ترجمة هزارة نو).

نتيجـــه گيری :

يک مسيحی که يکبار واقعا" نجات يافته و بازگشت حقيقی را طی کرده است, اگرچه نمی تواند نجات خود را از دست دهد, اما می تواند حملات و مزاحمتهای نيروهای تاريکی و ديوها را تجربه کند. اگر اين مسيحی از مسيح روی گردانيده و به سوی گناه روان شود (توسط خشم مداوم, حسادت, حرص, هوس, مواد مخدر, دائم الخمری, طمع, جادوگری, ديدن صحنه های تجاوز, فيلمها و کتابها و موسيقي سکسی يا جادويي), می تواند اندازه های مختلف "سايه افکنی" ديوها را در افکار خود تجربه کند, که اگرچه اسارت کامل نيست, اما تا قسمتی در تسخير بودن را نشان می دهد. بدن ما معبد خداست, و به ما ارادة آزاد داده شده، از طرف خدا. اين "سايه افکنی" آنقدر شخص را به ژرفهای گناه می کشاند تا بالاخره به نابودی فيزيکی برساند.

کسی که مسيح را می پذيرد و تجربة واقعی نجات را می کند, روح القدس در او ساکن می شود. اما می توانيم در اين راه عقب افتاده و قلمروِ افکار و بدن خود را به گناه بسپاريم, و اينگونه دری ورودی برای ديوها و اسارت با گناهان را باز کنيم. ما امکان اين را داريم, که به منجلابی که از آن آزاد شده ايم دوباره بازگرديم, يا منجلاب تازه ای را پيدا کرده و در کثافات خود غلت بخوريم. بدين وسيله برای "صاحب خانة" ديوها در را باز کرده, و همانگونه که "اونگر" می گويد، " اين شايد غير ممکن باشد، که بدون زور فيزيکی و يا استفاده از قانون, دوباره بتوان آنرا بيرون کرد."

اگر يک گناهکار با بازگشت حقيقی به سوی مسيح بيايد، روح القدس، تسلی دهنده وارد می شود، و خانه را تميز می کند. در اکثر مواقع اين اتفاق سريع می افتد، زيرا نور با ظلمت نمی تواند با هم وجود داشته باشد. در بعضی مواقع اين سلسله مراتب بيشتر طول می کشد. خانه پاک می شود. اما نور می تواند دوباره با تاريکی خاموش شود، اگر مواد سوختی بيشتر نرسد. همانگونه که عيسی می گويد، ديوها اگر يکبار بيرون کرده شوند دوباره با قدرت بيشتری باز خواهند گشت، اگر اجازه داده شود. مسيحيانی که در گناه می مانند، خود را از سرچشمة قوت روح جدا کرده و در انتها در گناه خود می ميرند. با وجود اين توسط فيض خدا دوباره نجات پـيدا می کنند، از آنجايي که يکبار به راستی بازگشت کرده اند. فقط خدا می تواند حکم کند، چه کسی واقعا" نـجات يافته است، و چه کسی خود را نــجات يافـته می دانــد، اما زندگی گناه آلــودی را می کــند. درخت را برحسـب مــيوه اش می شناسند، و اگر نتيجة ميوه بد است، درخت می افتد و سوخته می شود.

عيسی تقريبا" يک سوم خدمت خود را برای آزادسازی مردم از اسارت ديوها گذراند. آزادسازی يک خدمت جدی و تصميم گيرنده است. اگرآنرا با بی مسئوليتی برداريم، همانطور که تازگيها در کليساهای کاريسماتيک ديوانگيهايي به شکل "سرفة ديوی" اتفاق می افتد، چنين چيزی اينگونه کليساهای مسيحی را معيوب می گرداند. ادعايي که می گويد مسيحيان نمی توانند ديو زده باشند توسط گناه, ساده لوهی است, و اگر به مشکل رسيدگی نشود, بدن مسيح را ضرر می رساند. اسارت يک مسئله ای است بشدت ديو زده شده. آيا يک مسيحی عقب افتاده در گناه شديد می افتد؟ جواب "بله" است, از آنجاييکه خدا به ما اراده ای آزاد داده است. پس نتيجه گيری منطقی اين است که, شخص مزبور غلام گناهی می شود و در اين وضعيت می تواند به اسارت بيافتد. خبر خوش اين است که, رهايي در نام و قدرت خون عيسی برای بازگشت در هر وقتی در دسترس و مهيا است.

1) لوقا 13: 10ـ13: "در يکی از روزهای شَبّات, عيسی در کنيسه ای تعليم می داد. در آنجا زنی بود که روحی او را هجده سال عليل کرده بود. پشتش خميده شده بود و به هيچ روی توان ايستادن نداشت. چون عيسی او را ديد, نزد خود فراخواند و فرمود: ای زن از ضعف خود خلاصی يافتی! سپس بر او دست نهاد و او بی درنگ راست ايستاده, خدا را ستايش کرد."

در لوقا 13: 16 عيسی زن را "دختر ابراهيم" ناميد, زنی با ايمان و خداترس يعنی يک ايماندار با يک مشکل اسارت.

بايد توجه داشت که چون اين زن در کنيسه ای بود, پس بايد حتما" در برابر کنترل ديو حفاظتی می داشته. ديوارهای يک کليسا و يا کنيسه حفاظتی را در برابر تأثير ديوها عرضه نمی کند. و اگر ديوارهای گچی نمی تواند شما را از تأثير و يا حملات ديوها حفاظت کند, چگونه پوست نازک بدن شما می تواند حفاظت کند؟

دنيای روحانی با اين سدهای طبيعی نمی تواند مسدود شود و نيز محدود به قانونهای فيزيکی نيست.

بايد اعتراف کرد, که اين حادثه پيش از مصلوب شدن عيسی و ساکن شدن روح القدس در ايمانداران, اتفاق افتاده است. اما اين نشانه ای است بر اينکه ايمانداران می توانند مغلوب تأثير ديوها بشوند.


			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			  درهم و برهم:
			  مسيحيان ِزير کنترل نيروهای تاريکی
روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
درهم و برهم 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						: درهم و برهم :
						مسيحيان ِزير کنترل نيروهای تاريکی 
				  روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به موضوعات زير رجوع نماييد:
				  تجربه های عرفانی و تصوف

يوگا، مسيحيت و
کتابمقدس مسيحی

يوگا همه جا قابل دسترس است. يوگا در شرق و هم در غرب است. کلاسهای يوگا در افريقای مرکزی، روسيه و استراليا عرضه می شود. تابلوهاي تبليغاتی يوگا همه جا در دانشگاهها، مغازه های بهداشتی، در آنساسور آپارتمانها در مرکز شهر لُس آنجلس آويزان است، و حتی برنامه های ورزشی مخصوص خود را دارند. آيا يوگا يک ورزش بدنی است؟

در رابطه با يوگای آساناس يا به عبارتی حرکتهای فيزيکی, همانگونه که سوامی ويوِکاناندا (Swami Vivekananda) در کتابش بنام راجا يوگا می نويسد : "يک سری از تمرينهای بدنی و روانی بايد هر روز انجام شود، تا وضعيتهای خاص بالاتر بدست بيايد. جريان عصبی بايد فرستاده شود و در يک کانال جديد پرداخته گردد. نوعی تشنج تازه شروع شده : و تمامی تشکيلات به گونه ای تازه برقرار می گردد."

آلين دانيلو (Alain Danielou) در کتابــش بنام "يوگا: روش ائتلاف و تمرکز" می نويسد: يک معلم فرانسوی يوگا می گويد که معنای واقعی يوگا از اين تشکيل شده است که "يک سلسله از کنترل کلی بدن است, که سعی در آزاد شدن از بدن بافتی را دارد". بدن بافتی بعنوان قسمت بسيار پيچيده به حساب می آيد و شامل 72000 کانالهای نامرئی فيزيکی به نام ناديس است, که با قسمتهای فيزيکی يا به عبارتی قسمتهای کلی بدن مطابق است. بدن بافتی و بدن فيزيکی با هفت نقطة اصلی يا به عبارتی "چاکراس" با هم وصل هستند, از فرق سر تا قاعدة ستون فقرات.

چاکراسها, که نامشان است, ضمير خودآگاه شخص را کنترل می کند. توسط دستکاری کردن ستون فقرات بوسيلة حرکتهای مختلف يوگا بايد جريان انرژی از بدن بافتی بالا بيايد و بدين وسيله ضمير خودآگاه شخص تغيير پيدا کند. يوگای کوندالينی و يوگای هاتها, چارکسها را مستقيم توسط حرکتهای مختلف بدنی و تنفسی دستکاری می کند.

در يک رابطه, که در آن روح بر جسم غلبه دارد, يوگای مانترا سعی می کند که ضمير خودآگاه شخص را توسط تکرار "مانتراس" تغيير دهد. مانتراس ساعتها در سکوت و يا بطور قابل شنيدن تکرار می شود و وضعيت تغيير يافتة ضمير خودآگاه را توليد می کند.

يوگا با مذاهب شرقی متافيزيکی وابسته است و اين شکلی بی آزار از آراميدن روح و جسم نيست. هدف يوگا همان هدف بوديسمها است: شناخت اينکه انسان "برهمن" است, که همه چيز بر پاية خدای غيرشخصی درکهکشان, در بوديسم است. ويلسون و ولدون (Wilson and Weldon) نام نويسندگان کتاب "قدرت فيزيکی و شُک جادويي" نوشته اند: "تمرينهای بدنی يوگا بايستی بدن را برای حرکتهای روحی روانی آماده کنند, و اين چيزی اصلی است برای درک اين تصور (که انسان برهمن است) در ضمير خودآگاه و وجود شخص. به همين دليل صحبتِ جدايي قسمتهای عملی و تئوری يوگا بی معنی است. از ديد يک مسيحی بايد شک کرد, که آيا اصلا" اين دو قابل جدا کردن است. "من يوگا می کنم, اما اين ربطی به هندوئيسم ندارد" گفته ای نادرست است.

يک تحقيق علنی, که تقلب روحی را بررسی می کند در بارة "يوگا" می گويد: "اين فکر, که شخصی که يک جنبه از يوگا را انتخاب می کند (جنبه فيزيکی), امروزه بسيار عامه پسند است و خود را با تصور اوليه ای که ظاهرا" يوگا تأثير می گذارد, می پوشاند (يعنی بدن سازی). با وجود همة اينها اين واقعيت باقی می ماند که يوگای بدنی (فيزيکی) غيرقابل جدا کردن از کليّت مذهب متافيزيکی شرقی است. حتی می توان گفت که يوگای بدنی (فيزيکی) و متافيزيک هندی با همديگر وابسته هستند. نمی توان يکی را بدون ديگری داشت.

در سنت شانکارا, که قسمت بزرگی از آن در هواداران هندوئيسم نفوذ دارد, قطرات باران بعنوان سمبل "من " خود است و اقيانوس سمبل جهان روان است. جذب قطرات باران در اقيانوس سمبلی است از جذب شخص در جهان غيرشخصی. بعد از اينکه شخصی به نورانی شدن درون رسيد, هويت خود را از دست داده و با کل يکی می شوند. جذب شدن هدف هندوئيسمهای مونوتو است.

"شعلة شمع تصويری بوديستی از يگانگی است؛ اين شعله نور زندگی است, که در تاريکی رنج شعله ور است. مرگ هر بوديستِ در خشان, خاموش شدن شعلة درون خود است. او نه تنها کوشش برای مرگی فيزيکی می کند, بلکه همچنين مرگی که او را از زندگی روح و روانی آزاد می سازد.

برای نويسندة اين صفحة الکترونيکی, تجربة شخصی او در يوگای مانترا متقاعد کننده تر از اعلانات افراد بسيار مهم است. يوگا تغييراتی از وضعيت ضمير خودآگاه را توليد می کند. اگرچه اين وضعيت ضمير خودآگاه در ابتدا بی حسی است, با تمرينهای ممتد عملی يوگا فشاری پيشرونده با خود می آورد و به يک بيگانگی با دنيای بيرون می کشاند. عصبــهای حسـاس گيرندة داخــلی قويـتر شــده و عکس العملی شديد در برابر تحريکهای خارجی توليد می شود، که به وضعيت ترس می رساند. با دوره های آموزشی عميق مديتاسيون آسانا, نويسندة اين صفحه سياهی و فراموشی ناگهانی در حين جلسات مديتاسيون مانترا را تجربه کرده، که حتی نيمساعت به طول می انجاميد. بعد از اين تجربه متوجه نبود، که زمان گذشته است و در اين زمان سياهی هيچ چيز را به ياد نمی آورد.

نويسندة اين صفحه سعی داشت بر اينکه با اين ضمير خودآگاه تغيير يافته کنار بيايد، اما بيشتر هيجانات پيشرونده توليد می شد، تا جايي که با کوچکترين صدايي می پريد (با خوردن در به هم، يا صدای رعد و برق، صدای ترافيک خيابان).

مديتاسيون و يوگا در بسياری مواقع تنشهای ترس را بوجود می آورد. تجربه های نويسنده اين صفحه با احساسات غيرواقعی که شخصيت را از هم پاشيده و به افسردگی می رساند, بوده است. او با اين متقاعد است که بسياری از به اصطلاح "وضعيتهای ضمير خودآگاه پيشرفته" نتايج حساسيتهای شديد است, وضعيتی که در آن اعصاب ما اقراق آميز به استرس عکس العمل نشان می دهد, که از تکنيک يوگا و مديتاسيون القا می شود. اين تکنيک دنياي پر از سايه های غيرواقعی را بوجود می آورد, مانند ضمير خودآگاه تغيير يافته ای که مواد مخدر بوجـــــود می آورد.

يوگا در زير پوشش فکری بی آزار, تکنيکی سالم جلوه داده می شود, اما اين اصلا" راست نيست. ه. ريکر (H. Rieker ) هشدار می دهد: "يوگا يک چيز ناچيزی نيست, اگر اين را هميشه در نظر داشته باشيم, که هر سوءتفاهمی در عمل يوگا می تواند مرگ يا ديوانگی معنی دهد." کمی بعد هشدار می دهد هنگاميکه تنفس "قبل از وقت" خسته شود, بلافاصله خطر مرگ برای يوگا کننده وجود دارد." (از کتاب يوگای نور). در تمرينهای يوگا فراموشی آنی, وضعيتهای تبديل مشکوک يا ديوانگی نتيجه می دهد, حتی با "کوچکترين اشتباه . . . ". در کتاب يوگا و رمزگرايي آمده است که يک تمرين اشتباه يوگا باعث صدمات مغزی, بيماريهای غيرقابل علاج و ديوانگی است و بعنوان خطراتی بالقوه هميشه وجود دارند.

اگر شخصی استرس دارد و بايد آرامش بگيرد, در اين رابطه امکانات بسياری وجود دارد, بطور مثال قدم زدن, سينما رفتن, ورزش کردن, بيرون صرف غذا کردن, چند روزی مرخصی گرفتن. حتما" نبايد يوگا باشد. برای اينکه بدن خود را تمرين دهيد, می توانيد وزنه بلند کنيد, بدويد, شنا کنيد و غيره . . . حتما" نبايد حرکتهای يوگا باشد.

در کتاب "قدرت فيزيکی و شُک جادويي" نويسنده توضيح می دهد: "يوگا در واقع سحرگری مطلق است, فرقی نمی کند کدام يک از انواع يوگاها, در تمام نوشته ها اين موضوع ديده می شود. از يوگا توانايي های جادويي ريشه گرفته شده بيشترين عارضه است, و بسياری از تحقيقات تعداد زيادی از خطراتِ رمزگرايي را نشـــان می دهد. استاد يوگا و مقتدر در "سانسکريت", ميشرا توضيح می دهد: "بعنوان نقل قول می توان گفت, که در پی هر آزمايشات روانی, پشت سحرگرايي, رمزگرايي و غيره, دانسته يا ندانسته سيستم يوگا وجود دارد." آقای "کورت کخ" در کتابهای منتشر کردة خود توضيح می دهد که وابستگی بين فرو رفتن در رمزگرايي و بدنبال آن تجربيات ترس و افسردگی, در برخی از مواقع به خودکشی می کشد.

کتابمقدس به ما می گويد, که خدا آدم را از خاک خلق کرد و در بينی وی روح حيات را دميد (پيدايش2: 7). انسان يک مخلوق است, يک خلقتی جداگانه. انسان می تواند با خدای زنده ارتباط برقرار کند, اگر پسر او عيسی مسيح, که خدای در جسم است را در زندگی خود بپذيرد. کتابمقدس تعليم نمی دهد که انسان توسط برنامه های پيشروندة يوگا به درجة بالاتر ضمير خودآگاه می تواند برسد, تا انسان متوجه شود که با خدا يکی است و سپس با برهمن ذوب می شود, آنگونه که هندوئيسم تعليم می دهد, يا کاراکتر يک انسان می تواند مانند شعلة آتش خاموش شود, آنگونه که بوديسم تعليم می دهد. کتابمقدس نه اشاره ای می کند و نه قابل قبول می داند که چه با يوگا و چه بوسيلة سيستمی ديگر می توان با خدا حل و يک شد.

خدا بسيار بالاتر از انسان قرار دارد, که انسان نمی تواند بوسيلة اعمال خود را به سوی او بالا بکشد. به دليل گناه اوليه موروثی از آدم و حوا, انسان با خطايي مرگ آور متصل است. انسان با گناه بدنيا می آيد. اما خدا آنقدر انسانها را دوست دارد, که نقشة نجات خود را درست کرد. خدا خود انسان شد (يوحنا1: 14), تا فديه قربانی کاملی برای گناهان انسان بياورد. آن قربانی کامل بايد خود خدا باشد, زيرا فقط خدا بدون گناه است. کسی که راه حل خدا برای گناه, پسر او را در زندگی خود بپذيرد, حياتی ابدی در حضور خدا می يابد. کالبد زمينی درآورده می شود و با مرگ کالبدی ابدی جای آنرا می گيرد. بدين وسيله انسان خدا نمی شود و با او نيز ذوب نمی شود. نجات هديه ای مجانی است, که از طريق فيض داده می شود, نه اينکه بايد برای بدست آوردنش دست به کوشش کار زد.

چه هندوئيسم و چه بوديست که به دون به دون شدن ايمان دارند, يعنی انتقال جان از بدنی به بدنی ديگر در طول زمان. کسی تولد دوباره را تجربه می کند, که بتواند بر, کارما يا به عبارتی وابستگی خود به دنيای مادی و بنياد بازگشتی که آنرا به دنيای مادی اسير نگه مي دارد, غالب شود. تنها بوسيلة بالا بردن ضمير خودآگاه توسط يوگا و پاره کردن "پردة خيال باطل", که دنيای مادی آنرا جلوه می دهد, يک انسان می تواند از آن بيرون آمده و با برهمن ذوب شده يا به عبارتی شعلة خود را خاموش کرده و به نيروانا برسد.

کتابمقدس تعليم می دهد, که انسان يکبار زندگی می کند و سپس به داوری الهی می آيد. (عبرانيان9: 27). هرکسی که عيسی را بعنوان خدا و نجات دهنده بپذيرد, برای او داوری نخواهد بود, از آنجايي که تصميم گرفته شده است, که شخص مربوطه در ابديت با سرچشمة همة نيکوييها, شادی و پاکی ـ با خدای کائنات ـ سپری خواهد کرد. اگر کسی هرگز عيسی مسيح را نشناخته است, خدا او را با عدالت و انصاف مطلق داوری خواهد کرد. اما اگر کسی عيسی را رد کرده است, آن شخص ابديت را در مکانی وحشتناک سپری خواهد کرد, جايي که خدا وجود ندارد: جايي که, عيسی در جاهای مختلف به کرات در برابر ديگران به آن اشاره کرده است, مکانی با عذاب ابدی به نام جهنم (مرقس9: 48).

يوگا درمان کننده نيست. بلکه سيستمی است, که با آن مردم سعی می کنند به خدايي برسند. يوگا ضروری نيست و تمامی اعمال انسان فقط مانند لباسی چرکين در حضور داوری خدا است. چرا بايستی انسان زندگی خود را در بردگی سپری کند و به دنبال سرابی بدود و ساعتهای متمادی را با تمرينهای يوگا و مديتاسيون بگذراند, به اين اميد که خود را از "سامسرا" در دَوَران تولد دوباره خارج کند؟ انسان نمی تواند هرگز خدا بشود. بعلت گناه آدم انسان می ميرد. کــدام انســان فانی می تواند خود را حتی با يک فرشتة خدا مقايسه کند؟ دانيال جبرئيل فرشته را ديد. در اينجا توضيح پر از ترس و احترام او به خدا تشريح شده است:

"و چشمان خود را برافراشته ديدم که ناگاه مردی ملبس به کتان که کمربندی از طلای اوفاز به کمر خود داشت, و جسد او مثل زبرجد و روی وی مانند برق و چشمانش مثل شعله های آتش و بازوها و پايهايش مانند رنگ برنج صيقلی و آواز کلام او مثل صدای گروه عظيمی بود. و من دانيال تنها آن رؤيا را ديدم و کسانی که همراه من بودند رؤيا را نديدند ليکن لرزش عظيمی بر ايشان مستولی شد و فرار کرده, خـود را پنهان کردند. و مــن تنها ماندم و آن رؤيای عظــيم را مـشاهده می نمودم و قوت در من باقی نماند و خرمی من پژمردگی مبدل گرديد و ديگر هيچ طاقت نداشتم."
(دانيال10: 5ـ8 )

انسان نبايد خدا شود. خدا دست خود را دراز می کند (مکاشفه3: 20). شما بايد فقط دست او را بگيريد, در اينکه آگاهانه تصميمی بگيريد, بوسيلة اينکه عيسی مسيح را بعنوان خدا و نجات دهنده در زندگی خود بپذيريد. از او با فروتنی بطلبيد و با کلمات ساده, کنترل زندگی خود را به او واگذار کنيد. سپس روح القدس در شما سکنی خواهد گزيد و شما صلح, شادی و اطمينان را تجربه خواهيد کرد. بعد از آن پيلة کهنة خود را دور انداخته تبديل شدن در خدا را تجربه خواهيد کرد.


روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة قبلی در بارة مذهب, خدا, عيسی مسيح و مسيحيت برويد.
						:خدايي وجود دارد؟

			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			  درهم و برهم:
			  مسيحيان ِزير کنترل نيروهای تاريکی
<
(English) - صفحة اصلی
خوش آمديد
1 - فهرست
2 - خدايي وجود دارد؟
3 - درهم و برهم
4 - طريق ايمان
5 - اثبات برای وجود خدا
6 - محبت و خشم خدا
7 - اعتقادات مذهبی ديگر
8 - انبيای دروغين
9 - خلقت يا تحول و دگرگونی
10 - صفحات مفيد مسيحی
نبوت و پيشگويي نوسترداموس برای سال
نويسنده : شِريف مايکل

ENGLISH | ARABIC | 中 国 版GB | 漢 語 版 本Big5 | DEUTSCH | ESPAÑOL
FRANÇAIS | ITALIANO | 日本語 | PORTUGUÊS | РУССКИЙ


چاپ 1999 ـ 2016
حق چاپ محفوظ است
محصول زمين

روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
درهم و برهم








ABD Website Design Company, Search Engine Optimization Specialist