|
|
|
|
|
آنکه به پسر ايمان آورده باشد, حيات جاودانی دارد و آنکه به پسر ايمان نياورد حيات را نخواهد ديد, بلکه غضب خدا بر او می ماند. (يوحنا3: 36)
پيام کتابمقدس برای انسانها بسيار ساده است. برای اينکه پيام مسيحی درک شود, بايد حتما" نقشة نجات فهميده شود. خدا خالق است, الف و يا. اين نقشة خدا است, خدا نيکو است به معنای واقعی از "نيکويي". کتابمقدس به ما هشدار می دهد, که انسانها در زمان آخر بدی را نيکويي و نيکويي را بدی خواهند ناميد. |
|
ليستی از موضوعات اين صفحه
|
|
|
|
|
نقشة نجات از عهد عتيق
تا به عهد جديد |
|
بدون خدا انسانها نمی توانند دائمی پايدار بمانند. تنها خدا است که مانند صخره ای پا برجاست, در حاليکه بقيه در وضعيت شکست خورده و سردرگم يافت می شوند. او عادل و حق است. او نيکوست و انسان و اولادش را نسل به نسل تأمين می کند. هر که او را نمی شناسد, مانند کسی است که, در طوفان زمان غرق شده و بدون صخره ای است, که بتواند به آن تکيه کند. کسی که خدا را بد می نامد, او را نشاخته, بلکه فقط تصوير انعکاس شدة خود را می بيند. انسانها در وضعيت فاسد گناه آلود, قلب خود را با غرور برافراشته و بنای فکری پوچ خود را بنا نهاده اند, با فلسفه های عجيب, تعاليم از ديوها انسان فانی خود را جای خدا قرار داده؛ و مصيبت و زيان در قايق بدون پاروی بشريت, بدنبال آن حاضر شده است.
پيامی را که کتابمقدس برای انسانها می آورد, بسيار ساده است. اگر کسی بخواهد پيام مسيحيت را بفهمد, درکِ نقشة نجات تعيين کننده است. خدا خالق است. او الف و يا (آلفا و اُمگا) است. او نقشه ای دارد. او هنرمندی بزرگ است, که در پی تمامی نقشه های خود ايستاده است. خدا نيکو است طبق همان معنای سنتی "نيکويي". کتابمقدس به ما هشدار می دهد, که انسانها در زمان آخر نيکويي را بدی و بدی را نيکويي خواهند ناميد. معنای نسبیِ "نيکويي" امروزه با رأی اکثريت تعيين می شود و مطابق آنچه "از نظر سياسی درست است" معنی شده است.
نيکويي خدا بطور مثال در سخاوت او نشان داده می شود. خلقت تحت نظم او انسانها را با مواد غذايي, لباس, انرژی, خانمان و چيزهای فرعی و غير اساسی از جمله زيبايي و تنوع , تأمين می کند. آنقدر خوب انسان تأمين شده است که زمان زيادی را می گذارد تا با اين امکانات که برای تأمين او در نظر گرفته شده, برای جنگ استفاده کند, مانند جنگ جهانی دوم که 15 ميليون سرباز و بسياری از مردم غيرنظامی در آن مردند. اين از خدا نيست, که تعويض و دوگانگی نيکويي و بدی انحصاری شده است. اين انسان است که بدون خدا قادر به هر بدی که می توان تصور کرد, خواهد بود. انسان در واقع خلقت عالی خدا را آلوده کرده است.
درک اينکه خدا کيست و نقشة او برای انسان چگونه است, اولين قدمی است برای رهايي انسان از بردگی بلايي که با آن بدنيا آمده است. درک بخشهای مافوق طبيعی و آنکه چگونه شرير اين بُعد را مبتلا کرده, انسان را از ظلمت روحی به نور هدايت می کند. پذيرش عيسی مسيح بعنوان خدا و نجات دهنده, به انجام رسيدن نقشة خدا برای بشر است.
خدا کهکشان را توسط خلاقيت بی همتای خود با همة تنوع, پيچيدگی و زيبائيش خلق کرده است. او آدم را بعنوان دوست و مونس و همکار خود خلق کرد. خدا آدم را در باغی که بطرف مشرق غرس شده بود به نام عدن, نهاده تا آدم از آن لذت برده و محافظت کند.
خدا آدم را امر فرمود: "از همة درختان باغ بی ممانعت بخور. اما از درخت معرفت نيک و بد زنهار نخوری, زيرا روزی که از آن خوردی, هر آينه خواهی مرد."
0پيدايش2: 16-17 ). خدا آدم را مانند آدم آهنی نيافريد. او بـه آدم ارادة آزاد داد. آدم می توانست, همانگونه که نيز اتفاق افتاد, به ارادة خود از درخت معرفت نيک و بد بخورد.
خدا نگران سعادت آدم بود و به اين نتيجه رسيد, که خوب نيست که او تنها باشد. پس معاونی بنام حوا از دندة چپ او خلق کرد. حوا می دانست از درختی که در وسط باغ است, درخت معرفت نيک و بد, اجازه نداشت بخورد, و عاقبت خوردن آن, که اگر از آن بخورند چه خواهد شد, نيز بر او آشکار بود. اما مار او را فريب داد:
"بلکه خدا می داند در روزی که از آن بخوريد, چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نيک و بد خواهيد بود."
(پيدايش3: 5). حوا از ميوة درخت خورد و از آن به آدم داد که او نيز از آن خورد.
بدليل نا اطاعتی خدا به حوا گفت, که هنگام زايمان ِکودکانت درد تو را افزون خواهم کرد. او به آدم گفت که بسبب تو زمين ملعون شد و تمام ايام عمرت از آن با رنج خواهی خورد و از خاک آمده به خاک برخواهی گشت.
پس از آنکه آدم و حوا از درخت معرفت نيک و بد خوردند, از عريانی خود آگاه شدند و برای پوشش خود از برگهای انجير استفاده کردند
. سپس "خداوند خدا رختها برای آدم و زنش از پوست بساخت و ايشان را پوشانيد."
(پيدايش 3: 21). برای اينکه خدا برای آدم و حوا, لباسها از پوست درست کــــند بايستی حيوانات را می کشت.
تا آن زمان, آنگونه که آمده است, خدا به خلقت خود نگاه کرده و آنرا نيکو يافته بود. حال مرگ به اين سيستم داخل شده بود. بعلت نا اطاعتی انسان، می بايست خون, آنهم خونی بی گناه ريخته شود. خدا آدم و حوا را از باغ عدن بيرون کرده,
"مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حيات نيز گرفته و بخورد, و تا ابد زنده بماند."
(پيدايش3: 22). |
|
|
مار در باغ عدن به عنوان لوسيفر يا شيطان, تعيين هويت شده است. حزقيال نبی لوسيفر را در نبوت مرثيه گونة خود, در حزقيال 28: 12- 17 به پادشاه صور اينگونه نوشته است:
|
"تو خاتم کمال و مملّو حکمت و کمال جمــال هستی.
در باغ عدن خدا بودی و هرگونه سنگ گرانبها از
عقيقِ احمر و يا قوتِ اصفر و عقيق سفيد و زبرجد و
جَزع و يَشب و ياقوت کبود و بَهرَمان و زمّرد پوشش تو بود.
صنعت دفّها و نايهايت در تو از طلا بود
که در روز خلقت تو, آنها مهيّا شده بود.
تو کروبی مسح شدة سايه گستر بودی.
و تو را نصب نمودم تا بر کوهِ مقدس خدا بوده باشی.
و در ميان سنگهای آتش می خراميدی.
از روزی که آفريده شدی تا وقتی که
بی انصافی در تو يافت شد به رفتار خود کامل بودی.
اما از کثرت سوداگريت بطن تو را از ظلم پُر ساختند.
پس خطا ورزيدی و من تو را از کوه خدا بيرون انداختم.
و تو را ای کروبی سايه گستر، از ميان سنگهای آتشين تلف نمودم.
دل تو از زيباييت مغرور گرديد و به سبب جمالت
حکمت خود را فاسد گردانيدی. لهذا تو را بر زمين
می اندازم و تو را پيش روی پادشاهان می گذارم تا بر تو بنگرند."
|
شورش شيطان بر عليه خدا ريشه در غرور داشت، در پيرو آن قلب خود را از زيباييش برافراشت. بعنوان موجود خلق شده توسط خدا, طبيعی است که خدا زيبايي به او بخشيده بود.
کتاب مکاشفه جنگ بين فرشتگان شيطان و لوسيفر (اژدها) و فرشتگان خدا را نوشته است. اين جنگ در ابتدای زمان در آسمان اتفاق افتاده بود، نوعی از "جنگ ستارگان" روحانی (مکاشفه 12: 7-9 ).
"و ناگهان جنگی در آسمان در گرفت. ميکائيل و فرشتگانش
با اژدها جنگيدند و اژدها و فرشتگانش در برابر آنان
به پيکار ايستادند، اما شکست خوردند و پايگاه خود را
در آسمان از دست دادند. اژدهای بزرگ به زير افکنده شد،
همان مار کهن که ابليس يا شيطان نام دارد و جملة جهان را به
گمراهی می کشاند. هم او و هم فرشتگانش به زمين افکنده شدند. "
|
|
ميکائيل و فرشتگانش از اژدها و فرشتگان او قويتر بودند. نيکويي قويتر از بدی و شرارت است. نيکويي و بدی از يکديگر جدا و متفاوت بوده، و دو روی يک سکه نيستند، آنگونه که "فلسفه های" انسانی، مذهب و هنرمندان معروف اعلان می کنند. فرشتگان موجودات خلق شده هستند و شخصيتهای مخصوص داشته و حتی دارای ارادة آزاد هستند, که می توانند با آن بر عليه خالق خود شورش کنند. |
|
|
|
اژدها از آسمان سقوط کرده بود, کمی بعد از اينکه آدم خلق شد, زيرا او به شکل مار در باغ عدن وجود داشت. زمانيکه نسل آدم و حوا روی زمين زياد شدند, "پسران خدا ديدند", آنگونه که در پيدايش 6 : 2 می خوانيم, " دختران آدميان نيکو منظر بودند, و پسران خدا از هر کدام که خواستند, زنان برای خويشتن می گرفتند."
پسران "خدا " با دختران "آدميان" تفاوت داشتند, چيزی که به توليدِ مثلی مرکب از موجودی آسمانی با موجودی زمينی اشاره می کند. اين "پسران خدا " به احتمال قوی فرشتگان سقوط کــرده بودنــد. بيانيه ای درکتابمقدس برای اين وجود دارد, که بيان "پسران خدا " در معني برای موجودات فوق طبيـعی استفاده می شود, که البته ديگر از نظر کاراکتر الهی نيستند. چهار آيه بعدی به اين اشـــاره می کند, که ازاين ترکيب نسلی کمياب بوجود آمده است, که خدا از آن خشنود نبود.
(پيدايش6: 3-7) :
|
"و خداوند گفت: روح من در انسان دائما" داوری نخواهد کرد,
زيرا که او نيز بشر است. ليکن ايام وی صدو بيست سال خواهد بود.
و در آن ايام مردان تنومند (غولها) در زمين بودند.
و بعد از هنگامی که پسران خدا به دختران آدميان
درآمدند و آنها برای ايشان اولاد زاييدند, ايشان جبارانی بودند
که در زمان سَلَف, مردان نامور شدند. و خداوند ديد که شرارت انسان
در زمين بسيار است, و هر تصور از خيالهای دل وی
دائما" محض شرارت است. و خداوند پشيمان شد
که انسان را بر زمين ساخته بود, و در دل خود محزون گشت.
و خداوند گفت: انسان را که آفريده ام, از روی زمين محو سازم,
انسان و بهايم و حشرات و پرندگان هوا را, چونکه متأسف شدم از ساختن ايشان."
|
اکثرا" در کتابمقدس کلمة عبری "Nephilim " را با کلمة "غول" ترجمه کرده اند. خدا از شرارتی خارج از حد خشنود نيست. خدا متأسف شد, که انسانها حتی بهايم, حشرات و پرندگان هوا را ساخته است. خلقت فاسد گرديده بود, و اين ترکيب "پسران خدا" نقش بزرگی را در اين شرارت بی حد بازی می کرد. نوح در نظر خداوند به دليل عادل بودن التفات يافت. خدا به نوح امر کرد, که کشتی بسازد و خانوادة خود را همراه با حيوانات در آن جا بدهد. سپس
"در سال ششصد از زندگانی نوح, در روز هفدهم از ماه دوم, در همان روز جميع چشمه های لجة عظيم شکافته شد, و روزنه های آسمان گشوده."
(پيــدايش 7 : 11 از ترجمة قديمی). چهل شبانه روز باران باريد تا حتی بالاترين قلة کوه پوشيده شده بود. هر موجود زنده ای که روی زمين وجود داشت, از اين واقعه جان داد.
امروزه دو جهان بينی متضاد در رابطه با انسان اوليه وجود دارد. از طرفی تئوری خلقت, آنچه که ديد کتابمقدسی است. از طرف ديگر تئوری تحول, که خدا را در پرانتز می گذارد و طبيعت را تصادفی دانسته, و به بازماندة انطباقی و دگرگونی رجوع می دهد. اين ديد دوم طبيعت را يک نوعی از ماشينِ ترکيبی از انرژی و سلول موجود زنده می بيند, که همه از هم و روی هم بنا می شود. بدليل تصادفی و اختياری بودن موجود, تئوری تحول نياز به ميليونها سال دارد, اگر حتی ميلياردها سال نباشد, تا بتواند خود را تشريح کند. دگرگونی چشمها رادر برابر واقعيت می بندد, هيچ دليل ثابتی برای آن يافت نشده, که يک نوع از چيزی به گونه ای ديگر تبديل شده باشد, يا يک دگرگونی بيشتر است از عقب گرد و نمی تواند تکثير شود. تحول در واقع بيشتر يک اعتقاد است تا علم.
برای اينکه تئوری به عمل تبديل شود, بايستی يک ساعت را از هم پاشيد, تمام اجزای آن را در مخلوط کُنی ريخت و مخلوط کُن را روشن کرد. با وجود مخلوط کردن, بهم زدن و قاطی کردن, اين بيشتر غير واقعی است, که تصور شود يکروزی به ساعتی تبديل خواهد شد که درست کار می کند. قدرتی منطقی, يا يک شخص می بايست اين کار را انجام دهد. يک عضو بدن ِمعمولی ساده, بسيار پيچيده تر از ساعت است. زندگی خودش در يک کُد بسته ای برنامه ريزی شده است, و کهکشان توسط قوانين فيزيکی مرتب "بافته" شده است. طبق قانون آنتروپی در طول زمان انرژی از بين می رود, اين چيزها از يک نظم و ترتيب وارد وضعيتی کم نظم می شوند.
طوفان, بسيار ساده در اين بارة توضيح می دهد که چگونه زمينهای بزرگ با منابع نفتی که در جاهای مختلف دنيا قرار گرفته اند, بوجود آمده است. نتيجة جريان جزر ومدی عظيم از يک طوفان می تواند اندازه ای بزرگ از اعضای رسوب يافته را سريعا" متراکم و فشرده کنند. شکاف "چشمه های عميق" بعنوان جاری شدن مواد آتشفشانی از ميان پوستة زمين تشريح شده است. ترکيب گــرما و فــــشار می تواند گياهان و مواد حيوانی که پاية کربنی دارند را در زمانی کوتاه به نفت تبديل کند. ساختهای پديدآمده از زمين شناسی, مانند گراند کانيون (grand Canyon ), می توانسته توسط خرابی که جاری شدن سريع آب از مواد بوجود آورده و همه چيز را می بلعد در پی جزر و مد حاصل از طوفان بوجود آمده باشد. و اين احتياج به ميليونها سال ندارد.
اعتقاد به تحول ضرورت يک خالقی هوشمند که جدا از خلقت وجود دارد را, نفی می کند. خلقت در انتها خودش خدای خودش است. برای انسانها اين يک "فلسفة" جذابی است, از آنجاييکه او توسط سعی و کوشش خود ـ توسط يوگا, مديتاسيون يا فقط توسط تحقيقات در تحول و دگرگونی ـ در نتيـــجه می تواند خدا شود. دقيقا" همانطور مانند لوسيفر قلب انسان نيز مغرور شد. |
|
اين غرور حملة مستقيم به خدا است، و از دروغ ريشه گرفته، دروغی که مار به حوا در باغ عدن تعريف کرده بود، که او توسط خوردن ميوه "مانند خدا " خواهد شد (پيدايش3: 5).
توسط شورش آدم و حوا (آنها می خواستند خودشان خدا باشند) بيهودگی گناه در تمام خلقت نفوذ کرد. اين پايه دارد روی مقامی با تصرف غيرقانونی، که فقط قانونا" حق خدا است.
خدا روی آدم و حوا نسلی محافظت شده بنا کرد, که از نوح شروع شده تا به ابراهيم, يعقوب, اسحق, يوسف, داود و در انتها به عيسی رسيد, تا نجاتِ از اسارت گناه را بدينوسيله عرضه کند.
بعد از طوفان, خدا به نوح و پسرانش گفت, آنها می بايست بارور شده, کثير گردند و زمين را پر سازند. با وجود اين غرور انسان باقی ماند, آنگونه که سعی در ساخت برجی بلند در زمين شنعار نشان می دهد.
(پيدايش 11: 4) :
" و گفتند : بياييد شهری برای خود بنا نهيم, و برجی را که
سرش به آسمان برسد, تا نامی برای خويشتن پيدا کنيم,
مبادا بر روی تمام زمين پراکنده شويم. و خداوند نزول نمود
تا شهر و برجی را که بنی آدم بنا می کردند, ملاحظه نمايد.
و خداوند گفت: همانا قوم يکی است و جميع ايشان يک زبان . .
. . . اکنون نازل شويم و زبان ايشان را در آنجا مشوش سازيم
تا سخن يکديگر را نفهمند. پس خداوند ايشان را از آنجا
بر روی تمام زمين پراکنده ساخت و از بنای شهر باز ماندند."
|
|
|
|
|
هدف خدا با انسانها, بنای يک رابطة شخصی با تک تک افراد امين, که او را صادقانه از ته قلب جستجو می کنند, است. ابراهيم, اسحق و يعقوب چنين افرادی بودند. خدا عهدی بست, تا فرزندان آنان را برکت دهد. يعقوب که خدا نام او را عوض کرده و اسرائيل ناميد, و پسران او در مصر مستقر می شوند, جائيکه يوسف در پی تعبير خواب فرعون سود آنرا کسب کرده بود.
فرعون خواب ديده بود, که در ساحل نيل ايستاده و هفت گاو زيبا و چاق که از نيل بيرون می آيند را ديد, که بر مرغزار به چرا مشغول شدند. سپس هفت گاو لاغر؛ زشت و تکيده, را ديد که هفت گاو اول را خوردند. يوسف, که مشهور به تعبير کنندة خواب بود, نزد فرعون خوانده شد و يوسف به او گفت, او اين خواب را تعبير نمی کند, بلکه خدا به فرعون جواب داده است. سپس يوسف به فــرعون توضيـــــح می دهد, که خواب او هفت سال نيکو برای مصر معنی می دهد, که هفت سال قحطی را به دنبال دارد. فرعون متوجه شد, که در يوسف روحی الهی وجود دارد, و يوسف را بر رأس تمام مصر قرار می دهد. يوسف انبار غله برای ذخيرة غله در سالهای خوب ساخت و غله را برای سالهای بد آينده جمع کرد.
اسرائيليها, نسل يعقوب, بارور بوده و خود را بطور معمول در مصر تکثير کردند. وضعيت آنها خوب بود تا زمانيکه
"پادشاهی ديگر بر مصر برخاست که يوسف را نشناخت"
(خروج1: 8) و ترس داشت, که اسرائيليها بتوانند زورآورتر از مصريها شوند. بنابر اين مصريها اسرائيليها را به بردگی گرفتند, اما خدا به وعدة خود به ابراهيم و نسل او وفادار ماند, اجازه داد که رهانندة او برخيزد, کسی که در خانة خود فرعون بزرگ شده بود. و او موسی نام داشت.
موسی سالهای متمادی در مديان زندگی کرد و سپس بازگشت, پس از اينکه خدا به او کمک کرد, به مصر بازگشته و از فرعون درخواست کرد، که بگذارد اسرائيليها از آنجا مهاجرت کنند، تا در بيابان بتوانند جشن بگيرند. فرعون ابا کرد. خدا سعی کرد لجاجت فرعون را توسط يک سری از بلاها بشکند و او را وادار کند, تا بگذارد اسرائيليها خارج شوند.
رودخانه نيل و آب تمامی جويها و نهرهايي که در مصر جاری بود تبديل به خون گشته و گنديد, و ماهيهای آن مردند؛ وزغها تمامی سرزمين را پر کردند؛ پشه های گزنده و بعد مگسها روی سرزمين ريختند؛ مواشی مصر (گاوان و گوسفندا و غيره) مبتلا به وبا شدند؛ حيوانات و انسانها مبتلا به دملهايی سوزان شدند؛ تگرگ انسانها و حيوانات را کشت, گياهان را نابود کرده و درختان را متلاشی کرد؛ ملخها تمامی آنچه باقيمانده از تگرگ بود خوردند؛ تاريکی عظيم سه روز تمام سرزمين را فرا گرفت. فرعون در کله شقی خود سخت تر گرديد, اگرچه او با رهايي اسرائيليها ابتدا موافقت کرد, اما پس از اينکه خدا بلاها را برداشت, سپس او نظر خود را تغيير داد.
در نتيجه خدا به موسی گفت, که او يک بلای ديگر روی فرعون و مصر خواهد آورد, پس از آن فرعون مطمئنا" اسرائيليها را از سرزمين دور خواهد کرد. تمام نخست زادگان در سرزمين بايستی در نيمه شب بميرند, که از نخست زادة فرعون شروع شده تا تمام نخست زادة کنيز ها تا حتی نخست زادة حيوانات. موسی به اسرائيليها دستور می دهد, که هر خانه ای يک برة بدون عيب را هنگام غروب ذبح کند. و بايستی از خون بره بر قايمه و سر در خانه هايشان بپاشند, و بقيه بره را بطور کامل بخورند.
در نيمه شب خدا تمامی نخست زادگان مصر را زد و
". . . نعرة عظيمی در مصر برپا شد, زيرا خانه ای نبود که در آن ميتی نباشد."
(خروج12: 30). بره, قربانی فصح برای خدا بود, خدايي که از خانه های اسرائيلها عبور کرد. مصری ها با مرگ زده شدند, در حاليکه خانة اسرائيليهايي که با خون ِبرة بی عيب بر در ورودی پاشيده شده بود, از آنها گذشت کرد. |
|
|
زمانيکه يحيی تعميد دهنده, عيسی را برای اولين بار ديد, عيسی را با تمام وسعت الهی او شناخت. هنگاميکه عيسی به سوی او آمد, يحيی تعميد دهنده گفت:
"اين است برة خدا که گــناه جهان را بر می گيرد!"
(يوحنا1: 29). روز بعد يحيی دوباره با دو تن از شاگردانش ايستاده بود, هنگاميکه عيسی عبور می کرد, و گفت:
"اين است برة خدا!"
(يوحنا1: 36), و دو شاگرد يحيی از پی عيسی به راه افتادند.
در باغ عدن, خدا بعد از گناه آدم و حوا, مرگ را وارد خلقت کرد, اينگونه که حيوانات را کشت, تا برای آدم و حوا از پوست آنها لباس درست کند. بعدها انسانها حيوانات را قربانی کردند برای فدية گناهانشان. خون بره ای بدون عيب روی قايمه و سر در خانه های اسرائيليها خانوادة آنان را از مرگ نخست زاده هايشان محافظت کرد.
تنها يک قربانی کامل وجود دارد. اين قربانی اجازه ندارد با عيب گناه لکه دار باشد. از آنجاييکه خلقت توسط گناه کردن آدم و حوا لکه دار شده است, فقط خدا بدون گناه است. آن قربانی کامل بايد خود خدا باشد. خدای زنده, خدای کائنات, بايد جسم يک انسان را بپوشد و روی صليب بميرد, تا تمامی خلقت بتواند نجات بيابد.
عيسی به نيقوديموس, فريسی از بزرگان يهود, که نزد عيسی آمد و از او مشورت خواست, گفت :
"همانگونه که موسی آن مار را در بيابان برافراشت, پسر انسان نيز بايد برافراشته شود."
(يوحنا3: 14 ). عيسی خود را با مار برنجی مقايسه می کند, که موسی در اردوی اسرائيليها بر نيزه ای برافراشته بود, در نزديکی دريای سرخ کمی پس از خروج از مصر. بسياری از اسرائيليها برعليه موسی و بر عليه خدا شکايت کرده و گفتند:
" که ما را از مصر چرا برآورديد تا در بيابان بميريم؟ زيرا که نان نيست و آب هم نيست! و دل ما از اين خوراک سخيف کراهت دارد! "
(اعداد21: 5 از ترجمة قديمی).
خدا مارهای آتشين در ميان قوم انداخت. آنها مردم را گزيدند و بسياری مُردند. افراد نزد موسی آمدند و اعتراف کردند, که گناه کرده اند, از آنجاييکه بر خداوند قُر زده بودند. آنها از موسی خواستند که نزد خدا دعا کند, تا خدا مارها را از آنها دور کند. خدا به موسی گفت, ماری آتشين بسازد و آنرا بر نيزه ای بلند کند. آنکه گزيده شده بود, بايد فقط به مار برنجين روی نيزه نگاه کند, آنگاه زنده می ماند. به همين شکل عيسی نيز روی نيزه يا به عبارتی روی صليب افراشته شد, و هر که بر او نگاه کند, نخواهد مرد, بلکه زنده ماند. تمامی گفتگوی عيسی با نيقوديموس به ترتيب زير است (يوحنا3: 14 - 16) :
|
"همانگونه که موسی آن مار را در بيابان برافراشت,
پسر انسان نيز بايد برافراشته شود, تا هر که
به او ايمان آورد, حيات جاويدان داشته باشد.
زيرا خدا جهان را آنقدر محبت کرد که
پسر يگانة خود را داد تا هر که به او ايمان آورد
هلاک نگردد, بلکه حيات جاويدان يابد."
|
|
يوحنای رسول انجيل خود را اينچنين آغاز می کند (يوحنا1: 1- 5 ) :
|
" در آغاز کلام بود و کلام با خدا بود و کلام خدا بود؛
همان در آغاز با خدا بود. همه چيز به واسطة او پديد آمد,
و از هر آنچه پديد آمد, هيچ چيز بدون او پديدار نگشت.
در او حيات بود و آن حيات, نور آدميان بود. اين نور در
تاريکی می در خشد و تاريکی آن را درنيافته است."
|
" کلام", آنچه را يوحنا به آن اشاره می کند, عيسی مسيح است, در ماهيتی که هنوز جسم نپوشيده بود. يعنی اينکه, کلام نزد خدا بود و خود خدا بود. و آمده شده که همه چيز بواسطة او خلق شده است. پس عيسی مسيح خالق بود. در رابطه با انسان شدن عيسی مسيح, يوحنا می گويد:
"و کلام, انسان خاکی شد و در ميان ما مسکن گزيد. و ما بر جلال او نگريستيم, جلالی در خور آن پسر يگانه که از جانب پدر آمد, پر از فيض و راستی."
(يوحنا1 : 14).
بدين ترتيب خدا جسم شد و روی زمين بعنوان عيسی مسيح ساکن شد. اين جسم شده "پسر يگانه" پدر بود. هيچ به جسم درآمده شده ای ديگر وجود ندارد, و فقط عيسی مسيح است که از خدا توليد شده است. انجيل لوقا تعريف می کند, که چگونه جبرئيل فرشته, نزد مريم آمده بود و با او در ميان گذاشت, که او پسری بنام عيسی خواهد داشت. او از فرشته سؤال کرد, چگونه اين اتفاق می افتد, از آنجاييکه هنوز باکره بود. فرشته جواب داد:
"روح القدس بر تو خواهد آمد و قدرت خدای متعال بر تو سايه خواهد افکند. از اين رو, آن مولود مقدس و پسر خدا خوانده خواهد شد."
(لوقا1: 35 از ترجمة هزارة نو).
متی1: 23 قسمتی را از نبوت اشعيا نقل قول می کند, يکی از نبوتهای عهد عتيق است :
" باکره ای آبستن شده, پسری به دنيا خواهد آورد و او را عمانوئيل خواهند ناميد, که به معنی "خدا با ما" است."
خدا اجازه می دهد که مريم در زمان مشخص با روح او باردار شود, زمانيکه هنوز باکره بود. خدا پدر عيسی بود. خدا جسم پوشيد, تا وجود الهی خود را نشان دهد. در عيسی مسيح می توانيم ماهيت پر رحمت خدا را ببينيم. عيسی, آنگونه که در طول اناجيل می بينيم دائما" نگران مردان و زنان آنزمان بود. او کوران را شفا داد, کران, کسانی که نقص عضو داشتند و مردگان را زنده کرد. او افرادی که ديو زده بودند را رهانيد, اينطور که با اقتدار ديوها را بيرون می کرد. او کسانی که قلب شکسته داشتند تسلی می داد, و به گرسنگان غذا می داد. او با افرادی که منفور جامعه بودند دوستی می کرد, از جمله باجگيران, فاحشه ها و افرادی که از طرف روميان تحت فشار بودند. او امتناع کرد از اينکه آنها را محکوم کند, کسانی که از طرف علمای مذهبیِ درستکار محکوم می شدند و حتی از طرف آنــــان سنگسار می شدند. او محبت خود را هم به کسانی می داد, که از او متنفر بودند, حتی به افرادی که او را مصلوب کردند. اما با وجود اين رياکاری را تحمل نمی کرد, بخصوص آنچه غرور مذهبی بود. تلخ ترين برخورد او با معلمان مذهبی بود, که گوسفندان را به گمراهی می کشاندند. عيسی بهترين وکيل مدافع برای خود بود و بدون سوء تفاهم ادعا کرده, که پسر خدا است و خدای در جسم است. جاييکه فرموده :
" من و پدر يکی هستيم"
(يوحنا10: 30), يهوديان سنگ برداشته تا او را سنگسار کنند. آنها به او گفتند که او را بدليل کفرگويي سنگسار می کنند,
" زيرا انسان هستی و خود را خدا می خوانی"
(يوحنا10: 33) . آنها دلايل او را که بازگو می کرد فهميدند, اما با وجود اين او را رد کردند. عيسی در هيکل نزديک بود که سنگسار شود, زمانيکه برای يهوديان توضيح داد :
"آمين, آمين به شما می گويم, پيش از آنکه ابراهيم باشد, من هستم! "
(يوحنا8: 58), در جائيکه او از وجود تولد خود اشاره می کرد.
|
عيسی به توما گفت:
"اگر مرا می شناختيد, پدر مرا نيز می شناختيد؛ اما پس از اين او را می شناسيد و ديده ايد."
(يوحنا14: 7 از ترجمة هزارة نو). عيسی به توما فرمود, که او توسط شناخت عيسی خدا را شناخته و خواهد ديد. قبل از اين مطلب, عيسی به توما توضيح داده بود:
"من راه و راستی و حيات هستم؛ هيچکس جز به واسطة من, نزد پدر نمی آيد."
(يوحنا14: 6). |
|
|
|
|
|
" بر در ايستاده و می کوبــم. " |
|
با گناه آدم و حوا, گناه در تمام خلقت نفوذ کرد. انسان گناهکار است و از خدا جدا شده. پولس در نامة خود به روميان می گويد: " همه گناه کرده اند و از جلال خدا قاصرند." انسان نمی تواند به هيچ شکلی به اندازة کافی خوب باشد, تا بتواند خود را از گناه وجود خود پاک کند. ما می توانيم سعی کنيم شريعت و سيستم انسانها را پيروی کنيم، مدام مديتاسيون را انجام دهيم، تمامی مال خود را به سازمانهای خيريه ببخشيم, از طلوع آفتاب تا غروب خورشيد سرودهای مذهبی بخوانيم, سختترين رژيم غذايي را بگيريم, مشتی از خداهای مختلف را بپرستيم, اما اگر ما تنها راه حل خدا را برای برداشتن گناه, که خون پسرش است, نپذيريم ما نه در اين دنيا و نه در ابديت رابطه ای با خدا نخواهيم داشت. خدا و گناه نمی توانند با همديگر وجود داشته باشند. "زيرا مزد گناه موت است, اما نعمت خدا حيات جاودانی در خداوند ما عيسی مسيح است." (روميان6: 23).
نويسندة اين وب سايت روی عيسی مسيح ريسک کرد. پس از آنکه عيسی را با کلمات خود به زندگيش دعوت کرده بود, انتظار نداشت که اتفاقی بيافتد. پس از اينکه او را پذيرفت, ديگر نتوانست مديتاسيون کند (مديتاسيون و يوگا), و در عرض چند روز حتی برای آن سعی نيز نکرد. اگر احساس می کنيد, نياز به رابطه ای زنده با خدای حقيقی داريد, از عيسی به راحتی با زبان خود بطلبيد, که او خدا و نجات دهندة شما شود. از او تقاضا کنيد, که گناهان شما را ببخشد و حکومت زندگی شما را بدست گيرد. او برای اين دعای شما خواهد ايستاد, اينگونه که به شما حياتی جاودانی خواهد داد و روح القدس خود را خواهد فرستاد تا در شما ساکن شود.
عيسی مسيح می فرمايد:
"هان بر در ايستاده می کوبم. کسی اگر صدای مرا بشنود و در به رويم بگشايد, به درون خواهم آمد و با او همسفره خواهم شد و او با من."
(مکاشفه3: 20). ما هيچ چيز را ازدسـت نمی دهيم بلکه همه چيز بدست می آوريم, اگر در اين رابطة متعهد با خدا وارد شويم. به محض اينکه وارد اين رابطه شويد, خدا به شما قدرت خواهد داد, تا از نيروهايي که شما را اسير کرده اند دوری کنيد, و خانة خود را پاک کنيد. او همچنان به شما حيات جاودان خواهد داد, حياتی برای هميشه با خدا.
" زيرا خدا آنقدر جهان را محبت کرد که پسر يگانة خود را داد تا هر که به او ايمان آوَرَد هلاک نگردد, بلکه حيات جاويدان يابد."
(يوحنا3: 16 از ترجمة هزارة نو). پولس در نامة اول قرنتيان1: 8 چنين اعلام می کند:
" زيرا پيام صليب برای آنان که در طريق هلاک گام برمی دارند, جهالت است, اما برای ما که رهروان طريق نجاتيم, قدرت خداست. "
خدا نقشه ای می ريزد برای نجات بشر از گناه. چنانچه اين برنامه شامل اين باشد که خدا انسان شده و روی صليبی چوبی برای گناهان ما بميرد, تا ما حياتی ابدی داشته باشيم, اين مسئلة خود خداست که چگونه آنرا نجام دهد. اين تنها نقشه ای است که عمل می کند. در عهد جديد و قديم آنگونه تا به حال نشان داده شده, که نتايج درونیِ کليدی و ديناميکی اين نقشه, در تمام ايام منعکس است. ما از عهدة اين کار برنخواهيم آمد که نقشة دومی(آلترناتيوی) را بريزيم, به اين معنا که, نقشه ای تقلبی که ثابت شده بعنوان فريب از طرف انسانهای گناهکار است, انسانهايي که می خواهند خدا باشند, يا فرشتگان شورشی که نقشه های من درآوردی, ريخته اند.
کسی که در نقشة خدا شرکت نکند, زيرا عيسی مسيح را که برة خداست بعنوان خدا و نجات دهندة خود نپذيرفته است, آينده ای بدون خدا به اين شخص گارانتی می شود. جان اين شخص در انتها به مکانی بسيار سرد, بدون تسلی و با عذاب جاويدانیِ بد, که خدا در واقع نه برای انسان, بلکه فرشتگان سقوط کرده خلق کرده است, فرود می آيد. جهنم به معنای واقعی بايد مکانی وحشتناک باشد, زيرا خدا انسان شد ومرد, تا انسانها را از افتادن به اين مکان حفظ کند, تا مبادا تا ابد در آنجا سر کنند.
عيسی قبل از دستگيری و مصلوب شدنش, با شاگردانش خود را کنار کشيده تا در دعا بماند, در يک اندوه روانی, که حتی عرق او مانند قطرات خون به زمين چکيد ( عکس العمل نادرِ فيزيکی در پی بار شديد روحی) (لوقا22: 44). او دعا کرد:
" ای پدر, اگر ارادة توست, اين جام را از من دور کن؛ اما نه خواست من, بلکه ارادة تو انجام شود"
(لوقا22: 42). او از عذابی که در انتظارش بود, به خوبی خبر داشت. که او را کتک می زنند, مسخره می کنند, شلاق خواهد خورد, بر سر او تاج خار می نهند, استهزا می کنند, ميخ دست وی را سوراخ می کند, او روی سنگينی وزن خود روی صليب خفه می شود و با نيزه ای بدنش سوراخ خواهد شد.
کتابمقدس به مکانی به نام "جهنم" پنج آية خود را اهداء می کند, و در لوقا12: 4-5 عيسی با اقتـدار می گويد :
"دوستان, به شما می گويم از کسانی که جسم را می کُشند
و بيش از اين نتوانند کرد, مترسيد. به شما نشان می دهم
از که بايد ترسيد: از آنکه پس از کشتن جسم, قدرت دارد
به دوزخ اندازد. آری به شما می گويم, از اوست که بايد ترسيد."
خدا نيکو است. او رحمت کننده و فيض بخشنده است و او همچنين عادل است. او اجازه نمی دهد، که گناه, پاکی او را آلوده کند. کسی که بر طرف کنندة گناه را (قربانی پسرش عيسی مسيح) قبول نکند، نمی تواند برای ابد نزد او باشد. خدا نخست زادگان مصر را کشت. شيطان نبود که اين کار را کرد. خدا بلاهای متعددی بر فرعون آورد، تا او را متقاعد کند، که بگذارد اسرائيليها بروند. فرعون بالاخره قبول کرد، اما به محض اينکه خدا بلاها را از سر راه برداشت، فرعون حرف خود را پس گــرفت. خـدا نخــست زادة همة مصری ها را کشت، نه فقط مال فرعون را. او تمامی مصر را برای رفتار فرمانروای مصر مسؤل کرد.
به همين شکل خدا ما را مسؤل رفتار ما در رابطه با پذيرفتن يا رد کردن مردن پسر او روی صليب، قرار می دهد. بايد فقط خون بره ای بی عيب روی قايمه و سردر خانة يک اسرائيلي در مصر قديم پاشيده می شد، تا غضب خدا را بر طرف کند. تا ما حيات ابدی را دريافت کنيم، بايد فقط تصميم بگيريم، خون روی صليبی را بپذيريم، که از تقريبا" دو هزار سال پيش, خارجِ اسرائيل قرار داشت.
|
|
|
|
گالری قطعات طراحی مسيحی
طراحيهاي عيسی مسيح، مريم باکره، فرعون مصر، موسی و مردمان داستانهای مسيحی کتابمقدس. قطعات هنری از صليب، ماهی، کبوتر و افراد مشهور مسيحيت.
|
|
|
|
|
|