آرم فارسی محصولِ جهان (Earth Harvest)
9 - خلقت خدا


					آرم فارسی محصولِ جهان (Earth Harvest), روی اين قسمت را فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة اصلی محصول جهان برويد: محصول جهان صفحة الکترونيکی مسيحی است که از مجموعه دفاعياتی تشکيل شده است برای پاسخگويي به سؤالاتی دربارة مذهب و مسيحيت که غالبا مطرح است و شامل اينگونه سؤالها است: خدايي وجود دارد؟ خدا کيست؟ مدرک اثباتی وجود دارد, که خدا باقی است؟ آيا مدرک اثباتی وجود دارد, که عيسی مسيح پسر خدا است؟ محصول جهان همچنين شامل اطلاعاتی است در بارة مذاهب و اعتقادات غيرمسيحی و مقايسة مسيحيت با ديگر اعتقادات و مذاهب. اين صفحة الکترونيکی راهی که  بوسيلة نجات مسيح می توان به آسمان رسيد را تعريف می کند, آيا دليل و يا دلايلی برای بودن خدا, تثليث, پدر, پسر و روح القدس وجود دارد؟ در انتها مدارک اثبات از کتابمقدس برای خدا بودن مسيح.

روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة قبلی در بارة مذهب, خدا, عيسی مسيح و مسيحيت برويد.
						 خلقت يا تحول و دگرگونی 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
آيا خدا خالق کائنات است؟ خلقت در برابر تکامل: دلايل علمی که نظرية تحول و تکامل را منقلب می کنند. آيا هرچه که زنده است را, خدا خلق کرده است؟ زيربنای قوانين علوم طبيعی و نظرية تکامل: اولين و دومين اصل ترموديناميکی (ترموديناميک   فعاليت مکانيکی و رابطة آن با حرارت), تکامل موجودات زنده, بقايای فسيل. مِهبانگ چيست؟ انسان نئادرتال, انسان پيلتداوون (پيلتداوون مکانی است که ظاهرا  در آنجا جمجمة انسان اوليه را پيدا کرده بودند که بعدها ثابت شد که کلاهبرداری بزرگی بوده است), انسان جاوه.

9 ـ خدا يک
هنرمند است


						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
خدا يک هنرمند است؛ خلقت در برابر تکامل. خلقت کتابمقدسی يا نظريه تکامل داروين. خلقت حيوانات و انسان توسط خدا. آيا خدا خالق کائنات است؟ خلقت در برابر تکامل: دلايل علمی که نظرية تحول و تکامل را منقلب می کنند. آيا هرچه که زنده است را, خدا خلق کرده است؟ زيربنای قوانين علوم طبيعی و نظرية تکامل: اولين و دومين اصل ترموديناميکی (ترموديناميک   فعاليت مکانيکی و رابطة آن با حرارت), تکامل موجودات زنده, بقايای فسيل. مِهبانگ چيست؟ انسان نئادرتال, انسان پيلتداوون (پيلتداوون مکانی است که ظاهرا در آنجا جمجمة انسان اوليه را پيدا کرده بودند که بعدها ثابت شد که کلاهبرداری بزرگی بوده است), انسان جاوه. 
روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بعدی در بارة مذهب, خدا, عيسی مسيح و مسيحيت برويد.
						  صفحات مفيد مسيحی

خلقت در برابر نظريه تکامل: نتيجة تازه ترين تحقيقات و کشفيات علم نشان می دهد, که نظرية تکامل صحيح نيست. هرچه زنده است بوسيلة خدا خلق شده است.

با ايمان است که درمی يابيم کائنات به وسيلة کلام خدا شکل گرفت, بدان گونه که آنچه ديده می شود از آنچه ديدنی است, پديد نيامد. (عبرانيان11: 3)

اما يهوه خدای حقّ است و او خدای حق و پادشاه سرمدی می باشد. از غضب او زمين متزلزل می شود و امّت ها قهر او را متحمل نخواهند شد. به ايشان چنين بگوييد: خدايانی که آسمان و زمين را نساخته اند از روی زمين و از زير آسمان تلف خواهند شد. او زمين را به قوت خود ساخت و ربع مسکون را به حکمت خويش استوار نمود و آسمان را به عقل خود گسترانيد. (ارميا10: 10 ـ 12 )


			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			  خلقت يا تحول و دگرگونی

ليستی از موضوعات اين صفحه


گویِ روشن مسيحی؛ از قطعه نمايشهای طراحی شده برای تزئين کردن مطالب:
تــــکامل يا خلقــــت؟ تــــکامل يا خلقــــت؟ 
گویِ روشن مسيحی؛ از قطعه نمايشهای طراحی شده برای تزئين کردن مطالب:
زمين, بطور مخصوص برای حيات خلق شده است زمين, بطور مخصوص برای حيات خلق شده است:


گویِ روشن مسيحی؛ از قطعه نمايشهای طراحی شده برای تزئين کردن مطالب:
برهان کيهان شناختی برای وجود خدا برهان کيهان شناختی برای وجود خدا 
گویِ روشن مسيحی؛ از قطعه نمايشهای طراحی شده برای تزئين کردن مطالب:
اثر انگشت خدا در خلقت کهکشان اثر انگشت خدا در خلقت کهکشان


گویِ روشن مسيحی؛ از قطعه نمايشهای طراحی شده برای تزئين کردن مطالب:
قطعات هنری طراحی شده از کتابمقدس باب پيدايش خدا, خدايي خالق , زمين و کهکشانها قطعات هنری طراحی شده از کتابمقدس باب پيدايش خدا, خدايي خالق , زمين و کهکشانها

روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
 خلقت يا تحول و دگرگونی 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						 خلقت يا تحول و دگرگونی
						تــــکامل يا خلقــــت؟ 
				  روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به موضوعات زير رجوع نماييد:
				  زمين, بطور مخصوص برای حيات خلق شده است

تــــکامل يا خلقــــت؟

کتابمقدس تعليم می دهد, که خدا کهکشان و هرچه در آن است را خلق کرده است. نظرية تحول و تکامل تعليم می دهد, که انسان محصول تکاملی تصادفی است, که از شـکل سـاده حيات به شکل پيچــيدة آن تبـــديل می شود, مانند, مثلا" اگر يک ماشين دائمأ خود را تکميل کند. نظريه تکامل ضرورت يک خالق هوشمند يا به عبارتی استاد بنيادگذار را زايد می داند.

اينکه فرم حياتی ساده بتواند خود را به فرم حياتی پيچيده تر تبديل کند, يک نظريه ای جذاب است, اما اين نظريه سر و ته ندارد. در ادامه چند اشتباه فکری از نظرية تکامل آمده است:

1 ـ اعتقاد به تحول و تکامل اولين اصل ترموديناميک را نقـض می کند, قانـون دريـافت انـرژی. ايـن قانــون می گويد, که انرژی از فرمی به فرمی ديگر تبديل می شود, اما نمی تواند خلق يا نابود شود. هيچ چيزی در سيستم قانون طبيعت نمی تواند منشأ خود را تعريف کند. انرژی مورد نياز برای تازگی تکامل, بطور مثال اينکه ماهی پا درآورد و از باطلاق اوليه خود بيرون بخزد, متناقض با اين قانون فيزيکی غير قابل تغيير است. ساختار کنونی کهکشان روی دريافت, ايجاد شده است. مُدل خلقت با جهان بينی کتابمقدسی يکسان است, اينکه خدا کهکشان را خلق کرده است. جايي که خدا بعد از کار خلق کردن خود آرامی گرفت (پيدايش2: 3 ), هيچ انرژی ديگری خلق نمی شود. آزاد شدن انرژی در يک تجزية هستة اتمی به هيچ عنوان توليد انرژی نيست, بلکه تبديل ماده به انرژی است.

2 ـ اعتقاد به تکامل با دومين اصل ترموديناميک نيز متناقض است, قانون انحلال انرژی. انرژی که برای کاری مفيد در سيستمی عمل کننده در اختيار است, تمايل به اين دارد, که خود را تقليل دهد, با وجود اينکه کلِ انرژی ثابت می ماند. سيستم ساختاری از يک وضعيت مرتب پيچيده به وضعيتی کمتر مرتب, بدون سيستم و متلون تغيير پيدا می کند. اين روند بعنوان "آنتروپی" ناميده می شود. بطور تئوری می تواند در موقعيتی نادر, محدود و گذرا به وضعيتی مرتب برسد. اما طبق اين قانون همة سيستمها به سمت انحلال در حرکت است. تحول و تکامل, مستقيم با دومين قانون اصلی ترموديناميک تناقض دارد.

معتقدان به نظريه تکامل بخوبی می دانند, که اين نظريه بعلت تناقض با دومين قانون اصلی ترموديناميک نياز به ميلياردها سال دارد. تکامل از نظر آماری نه تنها بشدت غير واقعی است بلکه عملا" غيرممکن است.

3 ـ تحول و تکامل با قانون تکاملِ موجودات زنده نيز تناقض دارد, طبق آن، حيات فقط از حياتِ موجود قبلی می آيد و فقط نوع خود را توليد می کند. اعتقاد به تکامل بيشتر اعتقاد به "توليد تصادفی" است. طبق اين عقيده حيات تحت شرايط خاصی سر بيرون می آورد, مانند صاعقه ای به جريان اوليه اصابت کرده و به گونه ای يک سلول حيات را درست می کند. پاستور (1860), اسپالازانی (1780 ), و رِدی (1688 ) تکذيب کرده اند که کرمهای ريز از گوشت فاسد شده, مگسها از پوست موز, زنبورها از گوسالة مرده و غيره بتوانند پديد آيند. زمانيکه مواد فاسد شده مهر و موم شده و قبلأ استرليزه بشوند, هيچ حياتی از آنها بوجود نمي آيد, زيرا هيچ آلودگی بيولوژيکی وجود ندارد.

4 ـ هيچ مدرکی از بقايای فسيلها, که تکامل را ثابت کنند, وجود ندارد. طبق نظرية کلی تکامل, روند حيات طوری است که انسان نوک قله است و عمدتأ اينگونه است: ابتدا مادة بی جان, سپس پرُتُزن (حيوان نخستين), حيوان چند سلولی بدون ستون فقرات, ماهی با ستون فقرات, سپس جانوران دوزيستی, خزندگان, پرندگان, چهارپايان مودار, ميمونها و در آخر انسانها. اگر نظريه تکامل درست باشد, می بايستی مقدار زيادی از فرمهای بينابينی دگرگون شده, به شکل بقايای فسيل که ثابت کننده است, در دسترس باشد. اما اصلا" هيچ فرم متغيير بينابين انواع بقايای فسيلها وجود ندارد. قبلأ اعتقاد بر اين بود, آرشِوپتريکس (Archäopetrix ) نوعی از حالت بينابينی (حلقه) در دگرگونی است, اما بعد از آن, پالِون تولُگها (Paläontologen , دانشمندانی که در بارة موجودات اوليه زمين تحقيق می کنند) فهميدند که اين فسيل مربوط به پرنده ای واقعی بوده است. اکنون معتقدان به نظريه تکامل در روبرويي با اين اشتباه چشمگير و بارز در سيستم اعتقادی خود, دليل می آورند که هيچ فسيلی وجود ندارد, زيرا "جهش تکاملی" کوتاهی, وجود داشته فراتر از ميلياردها سال قبل, که به علت عمر کوتاه و سريع هيچگونه جای پايي در تاريخ نمی گذارند. اما اعتقاد به "پرش تکاملی" هم هنوز با اولين و دومين قانون اصلی ترموديناميکی و با اعتقاد به تکامل موجودات زنده متناقض است.

5 ـ در بقايای فسيلها هيچکس نتوانسته هيچ "عضو اتصال" (حلقة اتصال) قابل تشخيص بين ميمون و انسان را درج کند. جمع آوری از نشانه های غير دقيق و بی ارزش, ساختار بی نهايت فرضی و تصورات خيالی و فانتزی گونه بسيار زيادی وجود دارد, اما هيچ اثبات علمی وجود ندارد, که جای خالی حلقة اتصال بينابين را به درج درآورد." کشفيات مثبت" از نقصان حلقة اتصال دائمأ اعلام می شود, فقط تا بعدا" مباحثات جدال آميز, تجديد نظر يا سرزنش کرده شود. انسان نِبراسکا با در دست داشتن کشف تنها يک دندان در سال 1922 بازسازی شد, که بعدها ثابت شد که دندان يک نوع خوک که نسل آن منقرض شده, بوده است.

1891 انسان ميمون نما ـ جاوه يا به عبارتی (Pithecanthropus erectus ) انسان ميمون نمای ايستاده, که با در دست داشتن قسمت کوچکِ بالايي جمجمه ، خردة يک استخوان بالای ران چپ و سه دندان آسياب, آنرا نوسازی کردند. بقية آن از 20 متر طول حاشية رودخانه ای جمع آوری شد، جاييکه با استخوانهای حيوانات منقرض شده مخلوط شده بودند. با مدرکی اندک يا هيچ و بدون استنادی برای آن، که آيا واقعا" همة قسمتها از همان حيوان ناشی شده، بنابراين يک حلقة بينابين (عضو اتصال) احتمالی را ساختند. دکتر اويگن دوبيُز، يک معتقد دو آتشه به تکامل، بعدا"به اين نتيجه رسيد، که استخوانهای باقيمانده يک ميمون دراز دست (ميمون ژيبون) بوده است.

1912 چارلز داونسون، محقق فسيل شناسِ ناشی, چند استخوان, دندان و ابزار کاری بَدَوی را ارائه داد, که او ظاهرا" در يک معدن سنگ سليس دار در شهر پيلداوون, در قلمرو کُنتِ انگليسی ساسِکس پيدا کرده بود. در اکتبر 1956 آقای ريدِرس دايگِست (Reader´s Digest ) مقاله ای نوشت که خلاصه ای از مجلة پوپولار ساينس مانتلی (Popular Science monthly) بود, با عنوان " کلاهبرداری بزرگ پيلــداوون" که آنرا به نمايـش گذاشت. يک روش تازة جذب فلوريد, برای تاريخ گذاری استخوانها, برملا کرد که استخوانهای پيلداوون فقط يک کلاهبرداری بوده است. دندانها سمباده کشيده شده بودند و چه دندانها و چه استخوانها با کربنات کاليوم سفيد کرده شده بودند, تا هويت واقعی آنها مخفی بماند. همة "متخصصين" چهل سال تمام به اصطلاح سرکار گذاشته شده بودند.

سالهای سال نئاندرتالها جزو حلقة اتصال (بينابين) گمشده به حساب آمدند. نئادرتال بعنوان موجودی نيمه خميده و پرمو با سينه ای برجسته به تصوير کشيده شد, اکثرا" با يک ران در دست. اسکلت نئاندرتال ديگری نشان می داد, که نئاندرتالها کاملا" راست راه می روند, و کامل انسان بودند, با 13 درصد موج مغزی بزرگتر از انسان مدرن. به اين نتيجه رسيده شد, که نمونة اول توسط ورم مفصل استخوان و ورم مهرة پشت مرتبط بوده است. امروزه نئاندرتال بعنوان هومو ساپيِنس (انسان ذيشعور) به حساب می آيد.

هِنری موريس در کتاب بسيار معروف خود به نام "خلقت و مسيحی مدرن" (کاليفرنيا چاپ 1985) اينگونه اشاره می کند:

" اگر فرضيه تکامل درست می بوده، پس بايد در مرحله های مختلف از تکامل, انسان بهترين استناد نسبت به بقيه باشد, زيرا که انسان ظاهرا" آخرين تازه وارد تکميل شده است و در اين محدوده افراد بسياری در جستجوی فسيلهای ثابت کننده بودند, تا نسبت به چيزهای ديگر. باوجود اين مدارک واقعی, همانگونه که در بالا ذکر شد, بسيار ناکامل و قابل ترديد است. کدام فسيلِ نژاد انسان می توانسته دقيقا" از جد انسانها باشد, يا چه وقت و به چه ترتيبی بوده است, اين سؤالها همواره در مباحثات داغ حاضر است, حتی در بين آنتروپولوگهای معتقد به فرضيه تکامل."

او ذکر می کند, اشتراک بين انسان و ميمون که مدتها است در جستجوی آن هستند, بخصوص نوع "آسترالُپيثِسينِس" (Australopithecines ), و آخرين آن به "لوسی" (Lucy ) معروف است, که ظاهرا" اکنون هنوز زنده است در فرمِ شامپانزة پيژمن (pygmäen ) به نام " بُنُبو "(Bonobo ) است, که "بنبو" ساکن جنگلهای زئير بوده و "تقريبا" از نظر بزرگی اندام, ساختاری و موج مغزی" با لوسی مطابق است, که از قرار قديميترين فسيل از اين حلقة تکامل انسانی است. (از مجلة خبر علمی, 5 فورية 1983 , صفحة 89).

6 ـ تکامل نمی تواند وجود يک "سلول ساده " را توضيح دهد. ساده ترين ارگان تک سلولی در ژن و کروموزومهای خود آنقدر اطلاعات دارند که به مانند تعداد لغتهای تمام کتابهايي, که در کتابخانه های دنيا وجود دارند است, يعنی يک تيليارد لغط. صدها هزار ژن در هر سلول وجود دارد. در اکثر شکلهای حيات, ميلياردها سلولهای پيچيده به ترتيبی بی نقص وجود دارند. مرحله های تصادفی نمی توانند به اين شکل اطلاعات وسيع را درست کنند. در احتمالی رياضی اينکه بدن انسانی بطور تصادفی بوجود آمده است, همانگونه است که, تصور کنيم بوسيلة يک انفجار در چاپخانه ای يک لغط نامه پديد بيايد.

آقای فرد هويل (Sir Fred Hoyle ) يک بی خدا و کاشف "نظرية تعادل" در ارتباط با منشأ کهکشان بر اين عقيده است, که احتمال بوجود آمدن حياتی تصادفی روی زمين آنقدر خفيف است, که می توان آنرا حتی با اين احتمال مقايسه کرد, که "يک گردباد تپه ای آشغال را از هم بپاشد, و از اين ميان مواد پيدا شده بتوان يک بوئينگ 747 را مونتاژ کرد" (از کتاب هويل در بارة تکامل, صفحة 105 جلد 294 چاپ 12 نوامبر 1981). آقای هويل و آقای چاندرا ويکراماسينقه (Chandra Wickramasinghe ) رياضيدان و ستاره شناس, احتمال يک توليد ناگهانی از حيات در کهکشان را محاسبه کرده و به شعاعی با 15 ميليارد سال نوری, که لااقل 10 ميليار سال عمر دارد رسيدند. آنها پی بردند, که احتمال آن کمتر از 1 تقسيم به عددی است با سی صفر جلوی آن. آقای هويل و دکتر ويکراماسينقه با کوشش به اين نتيجه رسيدند, که حيات بايد توسط يک هوشمندی عظيمتری خلق شده باشد (يکنوع هوش بی نظير, که به گونه ای در قسمت ديگر کهکشان, تک سلوليهايي خلق کرده, که بعدا" به نحوی آنرا به زمين می فرستد), زيرا بسيار پيچيده تر از آن است که با روند طبيعی بتواند بوجود آمده باشند.

آقای فرد هويل يک مقايسه ای زيباتر را به ميان می کشد, که در آن به خلقت مودار بر می گردد, که با قلب کسی که معتقد به تکامل است بسيار نزديک است: "فرقی نمی کند که مشاهدات در محيطی بزرگ است, حيات نمی تواند بطور اتفاقی شروع شده باشد. لژيونهايي از ميمونها, که بطور اتفاقی روی دکمه های ماشين تحريری زده اند, نمی توانند شاهکارهای شيکسپير را توليد کنند, به دليل ساده ای که, کل کهکشان مرئی به اندازة کافی بزرگ نيست, تا جمعيت ميمونهای لازم, ماشين تحريرهای لازم و حتما" سطل آشغالهای لازم برای دورانداختن آزمايشات اشتباه را بايگانی کنند. و همين نيز برای موجود زنده نيز معتبر است. (از صفحة 148 کتاب ذکر شده در بالا).

انسانها زحمت زياد می کشند, تا دلايلی بيابند, برای اينکه ثابت کنند هيچ طراح شخصی در کهکشان وجود ندارد, طراحی که از طريق هوشمندی همة حيات را ترسيم کرده باشد. حتی برطبق اطلاعات عمومی و سطحی, که در اين وب سايت در اختيار گذاشته شده است, واضح می شود, که فرد, ايمانی بی نهايت بيشتری احتياج دارد, که به تکامل ايمان بياورد, تا به يک خالقی باهوش. تکامل يک نظريه است, که با هيچ مدرک اثبات شدة پژوهشی پشتيبانی نمی شود. اين يک ايمان بی پايه برای افرادی است, که نمی خواهند به خدا ايمان داشته باشند, و اگر بخواهد بعنوان مذهبی تعليم داده شود, مذهبی است که, کارل مارکس را برای پيشرفت نظرية مبارزات طبقاتی و آدلف هيتلر را برای معرفی ابر انسان آريايي برتر, الهام بخشيده است. بسياری برای اين ويزيون ِبی ملاحظه, تخيلی و غيراخلاقی قربانی شده اند. تکامل يک سيستم اعتقادی است, که يک جنين بدنيا نيامده را بعنوان جنينی حيوانی و بدون حق حيات می بيند, به عوض اينکه بعنوان خلقت خدا به آن نگاه کند. آنگونه که داود در مزمور 139: 13-15 نوشته است :

"زيرا که تو بر دل من مالک هستی؛ مرا در رحم مادر نقش بستی. تو را حمد خواهم گفت زيرا که به طور مهيب و عجيب ساخته شده ام. کارهای تو عجيب است و جان من اين را نيکو می داند. استخوانهايم از تو پنهان نبود وقتی که در نهان ساخته شدم و در اسفل زمين نقشبندی می گشتم."


			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			   خلقت يا تحول و دگرگونی
			  XZZXTopicTitle
روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
 خلقت يا تحول و دگرگونی 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						 خلقت يا تحول و دگرگونی
						زمين, بطور مخصوص برای حيات خلق شده است 
				  روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به موضوعات زير رجوع نماييد:
				  برهان کيهان شناختی برای وجود خدا

زمين, بطور مخصوص برای حيات خلق شده است:

زمين, بطور مخصوص برای حيات خلق شده است:
زمين, توسط استادی سازنده و باهوش طوری خلق شده است, که حيات روی آن امکان دارد.

1 ـ زمين در فاصله ای درست با خورشيد قرار دارد, که ما دقيقا" اندازة گرمايي درست را دريافت کنيم, گرمايي که زندگی را امکان پذير می کند. بقية سيارات منظومة شمسی ما, يا آنقدر نزديک به خورشيد هستند (گرمای وحشتناک) يا آنقدر دور هستند (بشدت سرد), که اصلا" حياتی بتواند روی آنها ممکن باشد.

2 ـ هر تغيير قابل صحبتی در سرعت دورانی زمين, حيات را غيرممکن می گرداند. اگر بطور مثال زمين فقط با يک دهم سرعتی که در حال حاضر دارد, بچرخد, کلية گياهان يا در روز می سوزند, يا در شب يخ می زند.

3 ـ تغيير حرارت در محدودة مناسب در حرکت است, به دليل تقريبا" مدار دورانی شکل زمين به دور خورشيد.

4 ـ حرارتها شديد مضافا" توسط بخار آب و دی اکسيد کربن در اتمسفر ضعيف می شود, آنچه کــه شرايط گلخانه ای را توليد می کند.

5 ـ ماه به دور زمين با فاصله ای تقريبا" 385000 کيلومتر حرکت می کند, و جزر و مدِ بی خطر را روی زمين باعث می شود. اگر زمين تنها يک پنجم وضع کنونی فاصله داشت, تمامی قاره ها دوبار در روز بطور کامل زير آب غوطه ور می شدند.

6 ـ کلُفتی لاية سطحی زمين و عمق اقيانوسها ظاهرا" با دقت برنامه ريزی شده است. بالا بردن کلفتی و يا عمق, دريافت اکسيژن و دی اکسيد کربن را چنان تغيير می دهد, که هيچ حياتِ گياهی و يا حيوانی نمی توانست وجود داشته باشد.

7 ـ خاک زمين در برابر حرکت عمودی نسبت به سطح مدار زمين به اندازة 23.5 گراد متمايل است. اين متمايل بودن همراه با چرخش زمين به دور خورشيد فصول سال ما را باعث می شود, اين اساسِ مطلق برای توليد مواد غذايي است.

8 ـ اتمسفر زمين (لاية اوزون) بعنوان سپرِ محافظ در برابر اشعه های کُشندة ماورای بنفشِ خـورشيد خدمت می کند, که در غير اين صورت حيات را نابود می کرد.

9 ـ اتمسفر زمين همچنين, زمين را در برابر 20 ميليون سنگهای آسمانی, که هر روزه از اطراف زمين با سرعتی در حدود 50 کيلومتر در ثانيه عبور می کند, محافظت می کند! بدون اين محافظت, حيات به حد بی کرانی در خطر خواهد بود.

10 ـ زمين اندازه و حجم کاملی برای دريافت حيات دارد و تعادلی دقيق بين قوة جاذبة زمين (الزام برای در دست بودن آب و اتمسفر) و فشار هوا عرضه می کند.

11 ـ دو سنگ بنای مقدماتیِ اتمسفر زمين 78% اَزُت و 20% اکسيژن هستند. اين رابطة حساس و تخصصی برای همه نوعِ حيات بسيار ضروری است.

12 ـ ميدان مغناطيسی زمين حفاظتی مهم در برابر اشعات کيهانی متضرر را ارسال می کند.

13 ـ زمين به گونه ای بی همتا با تأمين کنندة آب غنی برکت يافته است, که در پی شالوده و خصوصيات فيزيکی قابل توجه اش مادة اساسی حيات را مجسم می کند.

" چنين آميخته گی متعددِ پيچيده و کامل از شرايط و عوامل وابسته به يکديگر, که برای فرم حيات ضروری هستند, بدون هيچگونه سوء تفاهمی اشاره به طراحی با هدف و هوشمند می کند. اعتقاد به اينکه چنين سيستمِ حياتی پيچيده با برنامة دقيقِ متعادل, نتيجة تصادفی خالص است, واقعا" نابخردانه است. يـک مشـاهده گــر واقع بين و صادق فقط می تواند به اين نتيجه برسد, که سيستم زمين ـ خورشيد دقيق و با هوشمندی خدا برای انسانها طراحی شده است. " (از کتاب شکست تکامل نوشتة هيوز اسکات [Huse Scott ]).

" زيرا از آغاز آفرينش جهان, صفات ناديدنی خدا, يعنی قدرت سرمدی و الوهيت او را می توان با ادراک از امور جهان ِمخلوق, به روشنی ديد. " (روميان 1: 20 ).


			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			   خلقت يا تحول و دگرگونی
			  زمين, بطور مخصوص برای حيات خلق شده است
روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
 خلقت يا تحول و دگرگونی 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						 خلقت يا تحول و دگرگونی
						برهان کيهان شناختی برای وجود خدا 
				  روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به موضوعات زير رجوع نماييد:
				  اثر انگشت خدا در خلقت کهکشان

برهان کيهان شناختی برای وجود خدا

برهان کيهان شناختی ـ علت اوليه

اگر شيئی وجود دارد, پس بايد چيزهايي که لازم است, وجود داشته باشند, تا آن شيئ وجود داشته باشد.

کهکشان وجود دارد.

پس بايد آنچه لازم است, وجود داشته باشد تا با آن کهکشان وجود داشته باشد.

آنچه لازم است تا با آن کهکشان وجود داشته باشد, نمی تواند در داخل کهکشان وجود داشته باشد يا در بُعد زمان و مکان محدود باشد.

پس بايد آنچه لازم است تا با آن کهکشان وجود داشته باشد, فراتر از بعد مکان و زمان باشد.

عمانوئيل کانت (Immanuel Kant), معروفترين فيلسوف آلمانی (1724 - 1804 ), از اعتقاد خود به تکذيب شناخت منطقی خدا اينگونه دفاع می کند, از ديد او تضادی قرار دارد بين زمان (الف) و عليت (ب) :

الف . زمان

تز : کهکشان بايد آغازی در زمان داشته باشد, چرا که در غير اين صورت, لحظه حاضر يک توالی بی پايان از سالهای گذشته است. اما اين غيرممکن است, زيرا نمی توان فراتر از توالی بی پايان رفت.

آنتی تز : کهکشان نمی تواند در آن زمان آغاز شده باشد, زيرا در غير اين صورت زمان قبل از آغاز زمان وجود داشته, که اين غيرممکن است.

ب . عليت

تز : نه هر علتی دارای معلول است, در غير اين صورت اين توالی آغاز شده, هرگز آغاز نشده. از اينرو بايد يک علت اوليه بوده باشد.

آنتی تز : يک توالی نمی تواند آغاز داشته باشد, از آنجاييکه هر چيزی يک علتی دارد. از اينرو نمی تواند علت اوليه بوده باشد.

تحليل :

بنا به برهان خلاف آمد عليتِ کانت (پارادکسُن), پس هر چيزی نياز به يک علت ندارد, بلکه فقط وجودی, با سهميه به عبارتی محدود است. ذات اجباریِ موجود به عبارتی اوليه به عبارتی ازلی نياز به علت ندارد.

کانت برهان می آورد, که جوهری ابدی فقط می تواند خود را در کهکشانی ابدی منعکس کند. آنگونه که کهکشان بوجود آمد, غير واقعی بوده, زيرا توسط ادراک حسی ما, نمی تواند تجربه شود (محسوس). برای کانت هر اشيائی که از ادراک ما حس می شود, مشخصة جامع هستند, که با شرطهای ظهورِ پيشينی فرارونده آنها ظاهرأ مطابق هستند, به اَشکال روانی روحی ( فرم ) به عبارتی عنصر اصلی, که پيش از ظهور فيزيکی قرار دارد.

طبق برهان کانت دو شرط وجود دارد, که برای هر کدام از تصورات معتبر است: زمان و مکان. نه مکان و نه زمان نمی توانند بعنوان حقيقت اعتبار داشته باشند, که بطور کامل خارج از ما, خود وجود دارند. ما زمان و مکان را ساده فقط بعنوان بينندگان مشاهده نمی کنيم. آنها به گونه ای در قسمت درون ضمير خودآگاه ما از پيش برنامه ريزی شده است.

برای کانت بايد مکان بعنوان شرط وجود می داشت. ما نمی توانيم تصور کنيم, که مکان خارج از ما, خود وجود دارد, بدون اينکه دقيقا" از پيش فرض کرده باشيم, چيزی که سعی می کنيم, تصور کنيم. رويداد اولية مکان يک شهود ـ پيشين است. مکان تصوری است که, در ادراک ما قبل از تجربه موجود بوده.

به همان قسم نيز زمان تصوری تجربی نيست, که از تجربة ما ساخته شده است. زمان نيز همينطور يک تصور است, که در ادراک ما پيشينه است, يعنی اينکه قبل از تجربه موجود بوده است. تنها برای اينکه ما مکان و زمان را آزمونی تجربه می کنيم, به اين معنی نيست, که آنها واقعی حقيقی هستند. آنها قسمتی از ساختار ضمير خودآگاه ما هستند و نه شيئی که ضمير خودآگاه ابتدا خارج از خودش کشف کرده است. کانت همة اين مطالب را توسط فرمول بيان می کند, و اينگونه می نامد که مکان و زمان, ائداليسم فرارونده هستند.

تصور کانت از کهکشانی بی پايان (تصوری که همچنين آکويناس با آن موافق بود, که اين ديد را جانبــداری می کرد, که هيچ دليلی وجود ندارد, که چرا خدا پيش از زمان خلقت خود بايد بوده باشد) عموما" در يکپارچگی با مدل وضعيت غير متغيرِکهکشان است, که پيش از کهکشانی بی انتها بوده است, که در آن خلق ماده يک عمل يا حتی يک قانون طبيعت است, و نه معجزه ای يکباره خارج از طبيعت. يک خود خلقتیِ غير ارادی, مداوم از مادة جديد وجود دارد. برای فرد هويل, يکی از سه بزرگترين فيزيکدان فيزيک فضاييِ انگليسی, که مدل وضعيت غيرمتغير را اختراع کرد, بنام " کهکشان همه چيز است". هيچ چيزی نمی تواند فراتر از طبيعت برود.

در سه قرن گذشته دانشمندان بوسيلة نظرية نسبيت عام اينشتن, ديد کانت از مکان و زمان, کهکشانی بی انتها, را تکذيب کردند, در اين که نشان دادند, مکان و زمان مشخصه های فيزيکی بوده و اينچنين محدود هستند. اين مشخصه های تصور ناپذير يا ذاتهای معقول "Noumena ", آنگونه که کانت آنرا نام نهاده, امپريش (قابل رؤيت(لمس) و قابل اندازه) شده اند.

کهکشان, بی انتها نيست :

يافته ها يي از "ساتلايتهای تحقيقی پيشينة کيهانی" (مخفف آن به انگليسی ( COBE ) ) مدارک اثبات محکمی را برای اين فرستادند, که هر ماده, انرژی, مکان و زمان؛ از يک وضعيت بی پايان يا تقريبا" بسته, از حرارت و فشاری بی پايان طلوع کرده اند. تمامی کهکشان روی انفراديتی بازگشت داده می شود, يک جايگاه بشدت به هم فشرده شده, مرزی را نشان می دهد, که در آن مکان از وجود داشتن متوقف می شود يا به عبارتی در آن, مکان پديد می آيد.

نظرية مِهبانگ ادعا می کند, که همة عامل بالقوة کيهان, تقريبا" چهل ميليارد جادة شيری (کهکشان), از يک نقطه که کوچکتر از پروتون است آمده اند, که يک چارچوب احتمالی سياهچاله مکانيکی کوانتومی, به نام اسکالارفِلد (Skalarfeld) بوده. علاوه بر اين سياهچاله يک "خلاء اشتباه" محتوی, نه فقط عامل بالقوة کهکشان, بلکه 100 ميليون کهکشانهای ديگر شد. آنگونه که گرگ ايستربروک (Gregg Easterbrook) بسيار شعرگونه و زيبا آنرا بيان می کند: " اگر شما به مِهبانگ اعتقاد داريد, "به اين اعتقاد داريد, که کهکشان خود, زمانيکه "بيگ بنگ" صدا داد, در زمانی کوتاهتر از يک ثانيه, از سر سوزنی به کيهانی عظيم, وسيع گرديد ـ در حاليکه فضا خود در يک سيلی فيزيکی خالص به خارج پرتاب شد, موج ستون حائلِ جديد کيهانی با سرعتی بيليون بار سريعتر از نور به طرف جلو به حرکت درآمد. شما اعتقاد داريد, که اين روند چنين تغيير شکل طبيعی بيش از حد عظيم را آزاد کرده, که اين کهکشان سر از تخم بيرون آورده, در يک لحظه به اندازة يک درجة خيالی انحنا پيدا کرد. اين انحنای شديد معمولا" به ندرت می گذارد از دنيای زيرزمينی کوانتوم, "ذره فعال" به تعداد بسيار زيادی ايجاد شود, و ماده ای که از آن شيئ بوجود می آيد, عملا" از هيچ چيز, بوجود آمده است. ( نوشتة نويسندة نامبرده شده (گرگ ايستربروک) از کتاب "دانشمند چشمش به نور افتاد" (Science sees the light )), چاپ اکتبر 1998)

شواهد تفصيلی برای مِهبانگ :

بسطِ کهکشانی هابل (Hubbel) . هابل يک رابطة طولی بين مسافت سحابی های دوردست (توده های عظيم گازی) و اندازة خطوط طيفی (قرمز) شان (سردشان) را کشف کرد. در ابتدای سالهای قرن بيستم ستاره شناسان مشاهده کردند, که نوری از سحابی دوردست به سمت دورترِ امواج بلند طيفی جابجا شده اند, چيزی که بعنوان موجهای سريع جدا از همِ راه شيری برداشت شد. بر عکس, خطوط طيفی آبی (گرم يا نزديک) به اين معنا است که سحابی ها روی يکديگر حرکت می کنند.

1965 منجمانِ الکترو مغناطيس, فرقی نمی کرد که تلسکوپهای مغناطيسی خود را در کدام جهت قرار بدهند, امواج ضعيف الکترومغناطيسی را پيدا کردند. اين موضوع پيشگويي جرج گامو, رالف آلفر و روبرت هرمان در دهة 40 از قرن بيستم را تأييد کرد , در بارة اينکه, وقتی کهکشان انفراديت خود را انبساط می دهد, يک تابـش زمينه ای ضعيف از اين رويداد در ارتفاع چند درجه بالای نقطة صفر مطلق همه جا در آسمان بايد وجود داشته باشد. اين شواهد برای مدل مِهبانگ در سال 1992 و 1993 بوسيلة ساتلايتهای تحقيقی پيشينة کيهانی يکبار ديگر تأييد شد. اين ساتلايت نشان داد, که تابش زمينه کيهانیِ پروفيل طيفی, از جرم نورانیِ کامل, روی تمام بخشهای طول امواج دورتر, بر بيشتر از 0.03 درصد, دقيقا" مطابق است و بدين ترتيب نيم ميليارد بار آنتروپي تر ( مؤثرتر در تقسيم انرژی) است از يک شمع روشن, که يک آنتروپی خاص تقريبا" دو تا از آن را دارد. فقط يک مهبانگ داغ می تواند آنتروپی مخصوص بسيار بزرگ کهکشان را توضيح دهد. اين موضوع تصور يک حلقة انبساط و انقباض کهکشان را برای هميشه پايان داد. اين ثابت می کند که کهکشان فقط بسط پيدا می کند.

تحقيق برای درست بودن پيشگوييهایِ ترکيبات, ساده تر از پيدا کردن عناصر دقايق اول در مهبانگ هستند. غنای کهکشان از هليوم, پايداری قابل توجه از راه شيری به راه شيری ديگر, يک اشتراک کيهانی اوليه را ثابت می کند. البته هيدروژن سنگين در ستارگان نابود می شوند, ولی توليد نمی شوند, اگرچه اثرات هيدروژن سنگين همه جا در فضاهای بين ستارگان مشاهده شده, همچنين مانند فراوانیِ عنصر ليتيوم, که به همان شکل اشاره به مخرج مشترک خلقت می کند.

زمان, يک مشخصة فيزيکی است با يک آغاز :

در نظرية نسبی خاص خود, اينشتن پيشنهاد می کند, که اندازة فاصله بين دو رويداد بستگی به اين دارد, که مشاهده گر چگونه خود را حرکت می دهد. هميشه وقتيکه دو مشاهده گر, نسبی بطرف هم در حرکتند, به يک بسط زمانی می رسند. ساعتهای اتمی می توانند جابجايي زمان انبساط در سرعت هواپيما را اندازه بگيرند, که در سفرهای معمولی بالغ بر فقط يک جفت نانو ثانيه می شود. زمانيکه يک فضانورد با سرعتی تقريبا" برابر با سرعت نور به يک ستاره ای نزديک سفر کرده و به زمين بازمی گردد, شايد که فضانورد يکسال در راه بوده است, اما پس از بازگشت فضانورد ( البته بستگی به سرعت نيز دارد), تقريبا" روی زمين ده سال گذشته است.

سرعت يک امکانی است, که در آن زمان جلو مي زند. نيروی جاذبه امر ديگری است. اينشتن در نظرية نسبيت عام خود گفته است, نيروی جاذبه زمان را آهسته تر می کند. نظريه اينشتن توسط آرتور ادينگتون به آزمايش گذاشته شد, زمانيکه در جنگ جهانی اول (در تاريخ 29 ماه می 1919 ) يک هيئت اکتشافی به شمال برزيل فرستاد, تا انحنای نور مجموعه ستارگان اتمی را توسط خورشيد در حال کسوف, اندازه بگيرند (داويد بودانيس E= mc² ). ساعتها در زير سقف يا نزديک به فضا سريعتر از کفِ زمين حرکت می کنند. تأثير آن بسيار کم است, اما ساعتهای بسيار دقيق توانسته اند اندازه بگيرند.

هر چه ستاره سنگينتر باشد, به مراتب زمان آهسته تر می شود. روی سطح خارجی يک ستارة نوترونی, زمان در حدود 30 در صد آهسته تر در برابر زمان ِروی زمين حرکت می کند. در سطح خارجی يک سياهچاله در مقايسه با زمين, زمان حتی ايست می کند. اگر شما در مکانی نزديکی به يک سياهچاله ای بيافتيد, با فاصلة زمانی سريعتری به سطح خارجی خواهيد رسيد, از "افق پديده ها" تا سطح خارجیِ منفرد, و تمام ازليت در کهکشان يـک گــذشته می شود. فيلمهای تخيلی کهکشانی دائما" سفينه های فضايي را نشان می دهند, کـه در ايــن سياهچاله ها می افتند و به آينده پرتاب می شوند.

اينشتن با نگرانی در روبرويي با افکار خود اعتراف می کند, که نظرية نسبی او در شرايط خاص می تواند يک سفری به گذشته انجام دهد. طبق برهان داويد دويچ (از کتاب ساختار نسبيت صفحة 312). اثر کوانتومی بر وضعيت سَفرِ زمانی تسلط دارد. " روايت شاخص ممکنه از نظرية کوانتومِ جاذبه, فقط وجود اتصال جهت گذشته در تعدد کهکشانی را اجازه نمی دهد, بلکه از قبل می گويد, که اين اتصالات دائما" ناگهانی خود را می سازند و از بين می برند. اين رويداد از عبور ميان مکان و زمان اتفاق می افتد, اما فقط در اندازة بسيار کوچک ميکروسکپی. معمولا" اثر اين راه ساخته شده, پهنای ده به توان ِ منهای 35 متر است, برای زمان ِپلانکی (در حدود 10 به توان منهایِ 43 ثانيه) باز می ماند و از اينجهت فقط برای تقريبا" ورود به يک زمان پلانکی در گذشته کافی است."

شايد نسل بعدیِ شتاب دهندة ذرات بتواند ساختار اتمهای بسيار ريز کرمچاله را توليد کنند, که به اندازة کافی زنده بمانند, تا با آن بتوانند در نزديکی ذرات عنصر پيدا شده, موقتا" نوار عليت (علت و معلول) را به اجرا درآورند. اين نيز در روبرويي با فراوانی انرژی مورد نياز قابل ترديد است. کرمچاله های استوار قابل عبور, امروزه جزو منحصرا" تخيلات کيهانی است.

در بنياد نظرية نسبی عام, هاوکينگ, پنروس و اِليس يک "طرح مکان ـ زمان " را به نمايش گذاشتند, و مشروط کرده, که بُعد طول, پهنا, ارتفاع و زمان ابتدا وجود داشته, از زمانی که کهکشان انبساط يافته است. بعد از اين اصل علمی, زمان به واقع آغازی يافته است.

باوجود اين استيون هاوکينگ در کتاب خود به نام "داستان کوتاه زمان" کاملا" مطمئن نيست, آيا زمان يک آغازی داشته, مانند يک "ذات معقولی" که گفتة کانت است. او می گويد: " با موفقيتِ تئوری دانشمندان در تعريف رويداد ها, بسياری از افراد اعتقاد دارند, که خدا مي گذارد کهکشان ,خود را طبق يک سری قوانين رشد دهد و دست به کهکشان دراز نمی کند, تا مبادا اين قوانين را بشکند. قوانين به ما نمي گويند کـه کـهکـشان می بايستی چه شکلی می داشته, وقتيکه آغاز شده بود ـ پس هنوز اين مسئلة خدا است, که حيات درونی ساعت را کوک کند و تصميم بگيرد, که چگونه بکار بيافتد. اگر کهکشان آغازی داشته, اجازه داريم فرض کنيم, که پس يک خالقی دارد.

طبق تعريف تئوری دانشمندان "زمان" بخش به عبارتی, بعُد است, که در آن پديده های عـلت و مـعلول روی می دهد (هوگو رُس از کتاب "خلقت و کيهان"). " اگر آغاز زمان با آغاز کهکشان منطبق است, پس اين اصلِ علمیِ مکانی ـ زمانی چگونه ممکن است, پس بايد علت کهکشان يـک واقعيت باشد, کـه در يک بُعـد زمـانـی بـکار می افتد, چيزی که کاملا" غيروابسته به بُعد زمان کيهان است و قبل از اين وجود داشته است. نتيجه از مفهوم قطعی برای درک ما از آن, اين است, که خدا کيست يا خدا کی و چه نيست. اين نتيجه به ما می گويد, که خالق فرارونده است و ورای مرزهای بُعدی کهکشان عمل می کند. و نشان می دهد, که خدا نه خودِ کهکشان است, نه او در درون کهکشان است. پس همهِ خدايي و بی خدايي با اين واقعيتها مطابق نيستند.

اصل کوانتومی برای علت کهکشان:

هاوکينگ و پنروس ثابت کردند, که تعادل دورة کلاسيکِ نسبيت عام " مطلقأ ضروری می کند, که يک انفراديتی در تولد کهکشان وجود داشته است, يک نقطه, که درآن زمان آغاز شد. در چارچوب نسبيت عام کلاسيک, امکانی وجود ندارد, تا از مشکل انفراديت طفره رفت. اگر می بايست از واحد بودنِ کهکشان واقعی احتراز بشود, تنها يک اميد در بهبود نظرية نسبيت, توسط وارد کردن اثر نظرية کوانتومی و توسعة يک نظرية کوانتومی قدرت جاذبه, باقی می ماند. (نوشتة جان گريبين از کتاب "به دنبال فيزيک کوانتومی و کيهانشناسی مِهبانگ", در بخش "جستجوی يگانگی" ).

فقط توسط به نزديک جذب کردن برآوردی کوانتومی برای علت کهکشان نمی توان همة اينها را ثابت کرد, و در هر صورت بيشتر يک اصل فيلسوفانه است تا يک علم. با رياضی کوانتوم می توان حساب کرد, چگونه اتم و ذرات عنصر اجزاء ساختار اتم رفتار می کنند, اما استفاده از رياضی کوانتوم روی کل کهکشان تقريبا" غيرممکن است, زيرا نظريه کوانتومی توضيح نمی دهد, چگونه يک ذره عنصر يا يک سيستم از وضعيت " الف" به وضعيت "ب" انتـقال پيدا می کند. طبق تفسير کُپنهاک از ديدگاه او در فيزيک کوانتوم, يک سيستم در يک تقويت امواج مغناطيسی (فروپوشانی) همة وضعيتهای ممکن, که در آن می تواند باشد, وجود دارد. او در اندازه گيری اين سيستم, بالاخره به يک وضعيت از وضعيتهای بسيار قانع شد. آزمايشات سادة يک سيستم می گذارد, عملکرد امواج در تنها وضعيت فروپاشی, فقط و فقط روی پاية احتمالات باشد. اگر ما آزمايش سيستم را به اتمام برسانيم, دوباره خود را در تقويت امواج مغناطيسی همة وضعيتهای ممکن, پخش می کند. در آزمايش دوبارة سيستم, بدون شک در حال آزمايش سيستم ديگر هستيم, زيرا احتمالی بسيار بسيار کم دارد, که سيستمی که ابتدا اندازه گرفته شده بود, دوباره تکرار شود.

اگر ما می توانستيم معادله ای را بنويسيم, که ساختار اتمی ميکروسکوپیِ عملکرد امواج کهکشان ما را تعريف بکند (يک کار غيرممکن), طبق نظرية کوانتومی پس هيچ مشاهده گری خارج از کهکشان ما وجود ندارد, مسلما" به استثنای خدا, که ممکن کرده است, که يک وضعيت کوانتومی تنها به اين وسيله فروبپاشد, چونکه قابل مشاهده بوده است.

از آنجاييکه تحقيقات علمی همواره در آزمايشات خود متافيزيکی تر می شوند, برای اينکه کهکشان را توسط برآوردی کوانتومی توضيح دهند, برخی ايدة "چند کهکشانی" را متعلق به خود کرده اند. اين تصور امکاناتی را می آزمايد, که اگر کهکشان ما از هيچ بوجود آمده است, پس کهکشانات ديگر نيز می توانند از هيچ بوجود آيند. کهکشانات تازه می توانند يک ميليارد بار در ثانيه در بُعدی ديگر طلوع کنند. نظرية "چند کهکشانی" ادعــــا می کند, که امکان هر نتيجه ای وجود دارد, اگر ورقها بيشتر و کافی بُر بخورند, بالاخره احتمالأ يک سيستمِ حمايت کنندة حياتی بوجود می آيد مانند آنچه ما داريم.

مشکل "نظرية تعدد کهکشان" اين است که, ما در يک کهکشان مشخص در يک پيچش مکان ـ زمان مشخص وجود داريم و در اين صورت هر کهکشان ديگری فقط تخمين و حدسی, هوشمندانه است, فقط با در دست داشتن چند پارامتر قابل اثبات, کهکشان ما غيرقابل اثبات است, بدين منوال که نمی توان يک نقطه را در خطی راست و يا در يک مکعب اثبات کرد. نقطه ای يک بُعدی می تواند در بارة وجود يک خط راست حدس زده شود, اما برای يک خط راست نقطه يک "ذات معقول" , يک بيگانه است.

به اتحاد درآوردن نظرية نسبيت و کوانتوم توسط فرابُعدی

سياهچاله ها اشياء يکپارچه ای هستند, که با حرارت بالا در درون خود منطبق شده, بطوری که جاذبة آنها هرچيز را که در نزديکشان باشد بسوی خود جذب می کنند ـ جاروبرقی با نيروی کشش بالای فضای اطراف خود. سياهچاله های خاص و بسيار کوچک, به عبارتی سياهچاله های "extremale", در لحـــظات بــحرانی بی حجم می شوند. چگونه ممکن است بر اساس تراکم بی حد و چگونه می توانند بدون حجم نيروی جاذبه داشته باشند؟

اندرو استرُمينگر (Andrew Strominger ) نظريه ای را ابراز نمود, مبنی بر اينکه جواب بی حجمی سياهچاله ها در فرابُعدی بودنشان قرار دارد. " استرُمينگر کشف کرده بود, که حجم يک سياهچالة بسيار کوچک (extremale) در شش بُعد مکانی, خود را بطور قرينه در سطح خارجی نگهميدارند. اگر سطح خارجی انقباض پيدا کند, حجم به صفر می رسد. راه حل وقتی عمل می کند, که وجود دقيق شش بُعد مکانی از قبل مشخص باشد."

هيو راس (Hugh Ross ) در کتاب خود بنام چرا به معجزة خلقت الهی اعتقاد دارم؟ در قسمتی از ادبيات دفاعياتی "چرا من مسيحی هستم" از نورمن گايسلر و هوفـمن (Norman L. Geisler und K. Hoffmann ). می گويد "يک نظريه, هر دو مورد غامض را حل می کند. نظريه چنين می گويد: " کهکشان با ده بُعد سريعِ مکانی ـ زمانیِ قابل انبساط خلق شده است. هنگاميکه کهکشان فقط ده به توان منفیِ چهل و سه ثانيه عمر داشت و نيروی جاذبه از قدرت اثر تبديلی ِ الکتريکی ضعيف جدا شد, شش بُعد از ده بُعد دست از انبساط خود کشيدند. امروزه اين شش بُعد هنوز بخشی از کهکشان هستند, و چنان در خود بطور تنگاتنگ گلوله شده اند, گويي که سن کيهان هنوز ده به توان چهل و سه ثانيه است. ( تأکيدی از ناشر :"مکانی بهم گلوله شدة منطبق ). برش عرضی آنها فقط روی ده به توان 33 سانتی متری حرکت می کنند, به اين معنا که آنها بقدری کوچک هستند که نمی توان اندازة آنها را با اندازه گيری مستقيم مشخص نمود.

" شش رديف از مدارک اثبات شده اشاره به اين دارند که, اين نظريه صحيح است. شايد قانع کننده ترين آن شامل اين باشد, که نظريه استرلينگ بعنوان محصول جانبی مثبت همة معادلات نسبيت خاص و عام را توليد می کند و با مکانيک کوانتوم ائتلاف می کند.

خلقت يا تحول و دگرگونی خلاصــة کـــلام :

کتابمقدس می تواند فقط تحت پذيرش خدايي مافوق طبيعی و فرارونده, خارج از محدوديتهاي بُعدی (طول, عرض, ارتفاع, زمان) که از جانب ما عينی و تجربی است, درک کرده بشود. در غير اين صورت چگونه می توان يک زندگی روحانی بعد از مرگ فيزيکی را روشن ساخت, توانايي عيسی در موقع راه رفتن روی آب, از ميان بردن امراض بشری, از ميان ديوارها عبور کردن با بدن قيام کرده اش, يا تحقق صدها پيشگويي دقيق از نبوتهای کتابمقدس؟ در غير اينصورت چگونه می توان ارادة آزاد انسان و تقدير الهی را توضيح داد, اگر خدای کائنات خارج از بُعد زمان نيست و ابتدا و انتها زندگی ما و بالاخره تمام تصميمات زندگيمان را در آن واحد مـشاهده نمی کند؟ خدايي ماورای ابعاد تنها توضيحی است برای چيزهای مافوق طبيعی.

طبق نظرية مِهبانگ در ميلياردها سال پيش از انفراديت, ماده, انرژی, مکان و زمان آغاز گرديد. از نظر الهياتی به اين معناست که علت کهکشان بايد خارج و غير وابسته از کهکشان موجود باشد, و بدين ترتيب خالقی وجود دارد.

مکانی وجود نداشت که مهبانگ درآن رخداده باشد, چرا که قبل از مهبانگ فضا يا مکانی وجود نداشته. علم در جايگاهی است که قادر می باشد نقطة زمانی اين رويداد را طبق خطوط طيفی قرمز دورترين راه شيری تحقيق کند. اين دورترين راههای شيری عکسهای ضبط شدة قابل ديد از شرايط کنونیِ مهبانگ هستند. تصاوير اين راههای شيری, که حالا مشاهده می کنيم,در واقع 13.7 ميليارد سال پيش در شروع خلقت ارسال شده اند. به سبب فاصله و داشتن سرعتی برابر نور, در حال حاضر آنها را دريافت می کنيم. يک طيف نــور قـرمز نــشان می دهد, که آنها از يک مشاهده گر دور می شوند, و يک طيف نور آبی نشان می دهد, که آنها به مشاهده گر نزديک می شوند.

در کتاب پيدايش باب 1 : 1 آمده است: "در ابتدا خدا آسمانها و زمين را آفريد." توجه شود, که طول مدت عمل آفرينش داده نشده است, و 13.7 ميليارد سال مغايرتی با پيدايش 1: 1 ندارد.

ما نمی توانيم از ضرورت علت اوليه بگريزيم, صرف نظر از اينکه آيا به کهکشان خود, انفراديت يا تعدد کهکشانی نسبت می دهيم. شايد تعدد کهکشانی وجود داشته باشد, حتی با وجود اين بايد اين سؤال مطرح شود: "چگونه بوجود آمده اند؟" شايد بهتر است سؤال اينگونه مطرح شود: " خدای شما چقدر بزرگ است؟" آيا او خدايي با قدرتی بی حد و اندازه يا فقط بُتی محدود سه بُعدی است با يک ساختار سلولی از چوب و سنگ؟ آيا خدايي است که می تواند خود را بر ما مکشوف سازد, در اينکه تجسمی انسانی بر خود گيرد, " تا روی صليبی چوبی بر روی تپه ای بميرد, هر چند که خود آن تپه را خلق کرده بود؟

برسميت شناختن وجود خدايي شخصی , تصميمی است که بايد هم با قلب و هم با درک عقلانی گرفته شود. ادراک درواقع هميشه می تواند دليلی بيابد, هر چند هم که نابخردانه باشد, تا وجود يک خالق, يک علت اوليه, يک خدای قادر مطلق و حاضر مطلق را ناديده بيانگارد. با تکبر روشنفکرانة مان می توانيم همواره چنين دلايلی بيابيم که سپس توسط آن با خوش باوری خود را متقاعد کنيم, که خدا وجود ندارد. اما بـا ايــنحال تجـــربه می کنيم, که چگونه خدا ماورای محدوديتهای ادراک ما با شکيبايي در انتظار است تا قلب و آگاهی ما وسيع شده و او را بپذيريم. زمانی که انسان دورة رنسانس را شناخت (دوران شکوفايي و تجدد فرهنگی و ادبی), فهميد که زمين مُدّور است و نه صاف, بسياری ديگر به خدا اعتقاد نداشتند, اگر چه در کتاب اشعيا حدود 700 سال قبل از ميلاد مسيح بوضوح می نويسد که زمين " کروی" است:

"اوست که بر کرة زمين نشسته اســت و ساکنانش مثل ملخ می باشند, اوسـت کــه آسمـانها را مثـل پــرده می گستراند و آنها را مثل خيمه به جهت سکونت پهن می کند. " (اشعيا 40: 22).

کمی جلوتر در اشعيا40: 26 - 28 ادامه می دهد: "چشمان خود را به عليين برافراشته ببينيد, کيست که اينها را آفريد و کيست که لشکر اينها را بشماره بيرون آورده, جميع آنها را بنام می خواند؟ از کثرت قوت و از عظمت توانايي وی يکی از آنها گم نخواهند شد. ای يعقوب چرا فکر می کنی و ای اسرائيل چرا می گويي: راه من از خداوند مخفی است و خدای من انصاف مرا از دست داده است. آيا ندانسته و نشنيده ای که خدای سرمدی يهوه آفريننده اقــصای زمين درمانــده و خـسته نمی شود و فهم او را تفحص نتوان کرد؟"

ما در غرور خود شناخت کمی کسب کرده ايم و اکنون معتقديم بقدر کافی حکيم هستيم تا وجود خدا را تکذيب کنيم. اما بعد مجبوريم که بپذيريم خدا ورای افق روشنفکرانة محدودمان در انتظار ماست.

چنانکه سرايندة مزمور 139 خيلی بجا گفته است:

"از روی تو به کجا بروم؟ واز حضور تو به کجا بگريزم؟ اگر به آسمان صعود کنم, تو آنجا هستی! اگر در هاويه بستر بگسرانم اينک تو آنجا هستی."

کتابمقدس در درک و فهم خود نامحدود است. اما ادراک ما در فهميدن محدود است. علم دائما" در کشف افزونی چشم اندازهای پيچيده ای است که تماما" با اثر انگشتان خدا مزيّن هستند. علم و دانش حقيقی, شهادت بر وجوديت درکِ مافوق بشری بی کرانی می دهد, که همانا استاد سازنده است.


			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			   خلقت يا تحول و دگرگونی
			  برهان کيهان شناختی برای وجود خدا
روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
 خلقت يا تحول و دگرگونی 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						 خلقت يا تحول و دگرگونی
						اثر انگشت خدا در خلقت کهکشان 
				  روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به موضوعات زير رجوع نماييد:
				  قطعات هنری طراحی شده از کتابمقدس باب پيدايش خدا, خدايي خالق , زمين و کهکشانها

اثر انگشت خدا در خلقت کهکشان

خورشيد از اهميتی قطعی برای زندگی روی زمين, برخوردار است, و وجود خورشيد و ستارگان, که اکثرا" از تشريک مساعی اتمهای هيدروژنی تشکيل شده اند, بطور عمومی يک معجزه است. احتمال اينکه ستارگان و قدرتهای کنترل کنندة آنها, تصادفی قدم به عرصه گذاشته اند, عملا" غيرممکن است. برای اينکه ستارگان بتوانند وجود داشته باشند, بايد نيروهای ذکر شدة ذيل موجود باشد:

1 ) قدرت جاذبه ای ضعيف لازم است, تا با آن کهکشان بتواند به شکل کنونی برقرار باشد :

نيرو, توسط ذراتِ عنصری از قوة جاذبه متأثر شده, که جزئي از حجم آن است. قدرت واقعی بين دو جرم, نتيجة مجموع ضربِ دو حجم است و ضربِ حاصل آن در امتداد کهکشانهايي است, که کمیِ بی نظير آنها يک معما در بخشهای پارامتر ذرات فيزيکی است. اين نيروی گرانشیِ پايدار اندازه ای دارد به مقدار 10 به توان منفی 38 و اين نيروی گرانشی بين دو پروتون را نشان می دهد.

گرويتون (Gravtiton) يا گرانش يا جاذبه نيرويي ضعيفی است و نقش مـهمی را روی زمـين و در فـضا بـازی می کند. اجرام ستارهها بخاطر مقدار ذرات بيش از اندازه ترکيب می شوند, و کوچکترين جاذبة جرم هر ذره, اثر بسيار زياد توده ای دارد. ستارگان نمی توانند بدون پايداری جاذبه ضعيف برقرار باشند. هرچه قدرت جاذبه کمتر باشد, پروتونها بيشتر بايد روی هم انباشته شوند, تا با آن بتواند فشار در مرکز نوکلئون (واکنش اتمی) را آزاد کند. از آنجاييکه پايداری جاذبه بسيار کوچک است, ستارگان بايد بسيار بزرگ باشند, و چون ستارگان بسيار بزرگ هستند, می توانند "ميليارها" سال بدرخشند.

2 ) نوترون, پروتون و الکترون اندازة کاملا" درستی را برای هسته ـ و فيزيک اتمی (فيزيک کوانتومی) دارند :

نوترون بسيار ناچيز, تقريبا" دوهزارم, سنگينتر از پروتون است. الکترون هشتصد بار سبکتر از پروتون است, اما بشکلی معما گونه حجم الکترون دقيقا" تفاوتی است, تا اينکه نوترون حجم بيشتری نسبت به پروتون داشته باشد. بدون اين تفاوت حجمی غير ممکن می بود, که هستة اتم با هم چسبيده بمانند و هسته ای محکمی را بسازند. بدون اين هستة محکم دنيا نمی توانست آنگونه ای که ما می شناسيم, برقرار بماند.

3 ) حجم و تراکم ويژة انرژیِ فضای خالی :

طبق نظرية نسبيت عام اينشتن, حجم به گنجايش فضای خالی اضافه می شود. اين حجم يک ضريب ثابت کيهانی است, که حجم و تراکم درونی انرژی را اندازه می گيرد. اگر اين ضريب ثابت بزرگتر شود, کهکشان از نظر جاذبه به هم می چسبيد و روی هم می افتاد, همانند سياهچاله يا يک ستاره ای درهم فروپاشيدة مرده. برای اينکه اين اتفاق نيافتد, ضريب ثابت کيهانی اجازه ندارد در جرم پروتونی, بزرگتر از تقريبا" ده به توان منفی چهل باشد. ضريب ثابت بالاتر می تواند به کهکشانی زودگذر و بدون تشکيل ستارگان تبديل کند.

4 ) اشعة آلـــفا :

پرتوی نور, امکانی برای ستارگان ايجاد می کند که از انرژی توليد شدة درونی خود آزاد شوند, طوری که منفجر نشوند. نور يک جنبة الکترومغناطيسی است. نيروی الکتريکی بين دو ذرة ابتدايي بسيار قويتر از حجم جاذبه اش است. قدرت اثرِ تبديل الکتريکی با در دست داشتن ارقام آلفا اندازه گرفته می شود, که اندازة نيروی الکتريکی بين دو پروتون يا نوترون است, و اندازة آن در حدود 137/1 است. اين يک ضريب ثابتی است, که پرتو نور مجاز ستاره می باشد. دانشمندان سعی کردند در طول اين 20 قرن پيدا کنند, که چرا اين ضريب ثابت آلفا روی ضريب ثابت ضروری قرار دارد ـ و هيچ توضيحی نيافتند, به شرط اينکه, وجود يک طراح هوشمند در نظر گرفته شود.

5 ) نيروی هسته ای قوی

بارهای همنام يکديگر را دفع می کنند. پروتونها بارهای همنام هستند و اکثر اتمها دارای تعداد زيادی پروتون هستند, که تنگ به هم چسبيده اند. از اينجهت در واقع اتم بايد از هم پاشيده شود, اگر نيرويی ديگری برای نگهداشتن نداشته باشد, نيرويي که قويتر از نيروی جاذبه و الکتريسيته است. اين نيرو بايد به اندازة کافی قوی باشد, تا هستة اتم را به هم نگهدارد, اما اجازه ندارد آنقدر قوی باشد, که واکنشهای زنجيره ای نوکلئونی در ستاره ها را مانع بشود. اين نيرو همچنين بايد از حوزه ای نزديک باشد, تا مبادا الکترونها, پروتونها و نوترونها در يک هستة بزرگ وصل بشوند و تمامی واکنشهای شيميايي را غير ممکن کند. چنين نيرويي وجود دارد. و مربوط به نيروی هسته ای بزرگی می شود, که تأثير آن در حدودی تقريبا" به اندازة هستة اتمی عمل می کند.

6 ) نيروی هسته ای ضعيف :

يکی ديگر از نيروی لازم تأثير تبديلی هسته ای ضعيف است. اين نيرو بسيار ضعيف است که بتواند متصل کند, اما بنياد واکنش هسته ای را در فيزيک ستاره ها کنترل می کند, توسط يک الکترون و يک پروتون, به يک نوترون و يک نوترينو تبديل می شود.

تمامی نوشتار بالا از کتاب " حيات کيهان" نوشتة لی اسمالين (Lee Smolin ) است, او در گفتگوی خود, که آنرا "معجزة ستارگان" می نامد, می گويد :

"اگر واقعا" می خواهيم کهکشان خود را بفهميم, اجازه نداريم رابطة بين ساختار در يک تراز بزرگ و ذراتِ ابتدايي را بعنوان تصادفی درک کنيم. ما بايستی درک کنيم, چگونه به آنجا رسيد, که اين پارامتر, ذرات ابتدايي و تأثير تبديلی را کنترل می کنند, آنگونه که با هم يک رأی و موازن باشند, که درنتيجه چنين کهکشان پيچيده و متنوع بوجود آمده است."

" مسلم است که هميشه امکان دارد, که اينها يک تصادف باشد. قبل از اينکه ادامه دهيم, شايد بهتر باشد که اين سؤال را برای خود مطرح کنيم, چقدر احتمال دارد, که از پارامترهای اتفاقی انتخاب شده کهکشان خلق شده دارای ستارگان باشند؟ در روبرويي با گفته ها آمده شده ساده است, که اين احتمال را حدس بزنيم . . . جواب عددی است که احتمالی می دهد برابر 1 تقسيم بر 10 به توان دويست و بيست و نه (229). "


			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			   خلقت يا تحول و دگرگونی
			  اثر انگشت خدا در خلقت کهکشان
روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
 خلقت يا تحول و دگرگونی 
						قطعه نمايشهای طراحی شده از صليب مسيح؛ دکور برای موضوعات:
						 خلقت يا تحول و دگرگونی
قطعات هنری طراحی شده از کتابمقدس باب پيدايش خدا, خدايي خالق , زمين و کهکشانها : 
				  روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به موضوعات زير رجوع نماييد:
				  تــــکامل يا خلقــــت؟

قطعات هنری طراحی شده از کتابمقدس باب پيدايش خدا, خدايي خالق , زمين و کهکشانها

عکسهای آزاد از باب پيدايش کتابمقدسِ خدا, که خالق زمين, حيوانات, فضا, انسانها و کهکشانها است ؛ تأييد کنندة نظرية خلقت مسيحيان در بارة طراحی هوشمند.

قطعات هنری طراحی شده از کتابمقدس باب پيدايش خدا, خدايي خالق , زمين و کهکشانها

اين قطعه هنری از باب پيدايش کتابمقدس است, دربارة خدا, انسان, حيوانات, بهشت, و کهکشان غنی  را که او آفريد.

Content on this page requires a newer version of Adobe Flash Player.

Get Adobe Flash player


روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة قبلی در بارة مذهب, خدا, عيسی مسيح و مسيحيت برويد.
						 خلقت يا تحول و دگرگونی

			  سری بخشهايي برای موضوعات زير:
			   خلقت يا تحول و دگرگونی
قطعات هنری طراحی شده از کتابمقدس باب پيدايش خدا, خدايي خالق , زمين و کهکشانها :

روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بعدی در بارة مذهب, خدا, عيسی مسيح و مسيحيت برويد.
						  صفحات مفيد مسيحی
<
(English) - صفحة اصلی
خوش آمديد
1 - فهرست
2 - خدايي وجود دارد؟
3 - درهم و برهم
4 - طريق ايمان
5 - اثبات برای وجود خدا
6 - محبت و خشم خدا
7 - اعتقادات مذهبی ديگر
8 - انبيای دروغين
9 - خلقت يا تحول و دگرگونی
10 - صفحات مفيد مسيحی
نبوت و پيشگويي نوسترداموس برای سال
نويسنده : شِريف مايکل

ENGLISH | ARABIC | 中 国 版GB | 漢 語 版 本Big5 | DEUTSCH | ESPAÑOL
FRANÇAIS | ITALIANO | 日本語 | PORTUGUÊS | РУССКИЙ


چاپ 2017
حق چاپ محفوظ است
محصول زمين

روی اين علامت فشار دهيد تا بتوانيد به صفحة بالا برويد.
 خلقت يا تحول و دگرگونی








ABD Website Design Company, Search Engine Optimization Specialist